ابتدا بایستی مراد و منظور از واژه رابطه فهمیده شود و سپس معیار و ملاک ما از اینکه به مجموعهای از روابط سالم و به مجموعهای دیگر ناسالم میگوییم چیست؟
رابطه واژهای عربی است که در معنای تماس و وصل شدن به کار میرود و در گفتار روزمره به مجموعهای از رفتارهایی اطلاق میشود که در تماس با یکدیگر ابراز میکنیم.
رابطه و برقراری آن با دیگران فی نفسه محکوم به فساد و تباهی نیست و این، هدف و مقصود نهایی و غایی طرفین است که صفت سالم یا ناسالم بودن را به همراه خواهد داشت. این نکته را هم باید متذکر شد که در جوامع مختلف، بنا به نوع فرهنگ و آداب و رسوم و آموزههای ملی، تعاریف مختلفی از روابط سالم و ناسالم ارائه میشود.
در این نوشتار سعی بر این است تا عوامل زمینه ساز در ایجاد روابط ناسالم میان دختر و پسر مورد بررسی قرار گیرد. این عوامل را میتوان در چهار بخش طبقهبندی کرد:
1- عوامل درونی و روانی: این عوامل به شرط وجود سایر عوامل، میتواند موجبات برقراری روابط ناسالم را فراهم نماید. تفاوت در حالات روحی و روانی و اخلاقی دختران و پسران و علایق و خواستههای آنان میتواند باعث بروز روابط ناسالم میان این دو شود. تفاوت درونی دیگری که میتوان نام برد قوه شهوت نهفته در نهاد آدمی است که فینفسه نیروی محرک مثبتی است به این جهت که باعث جذب دو جنس میشود و دلیلی است برای رابطه مثبت و زندگی مشترک؛ اما همین نیروی مثبت اگر در جهت نیل به هوسرانی قرار گیرد، تبدیل به بلایی خانمانسوز میگردد که نمونه آن در همه جوامع یافت میشود.
2- عوامل اجتماعی: عوامل اجتماعی را به دلیل اهمیت خانواده به عنوان یک اجتماع کوچک و مهمترین اجتماع در رشد و تربیت افراد به دو بخش تقسیم می کنیم: الف) عوامل خانوادگی ب) سایر عوامل اجتماعی
الف) عوامل خانوادگی: خانواده به عنوان اولین کانون رشد و تعالی جوانان در سعادت و شقاوت دختران و پسران نقش کلیدی دارد. اگر خانواده دارای شرایط و احوال خوبی باشد، در امر تعلیم و تربیت فرزند خود موفق خواهد بود. عواملی نظیر بیسوادی، نداشتن آگاهی کافی از روشهای تعلیم و تربیت و عدم ارتباط مناسب والدین با یکدیگر می تواند دلیلی برای بروز روابط ناسالم میان دختران و پسران باشد.
ب) سایر عوامل اجتماعی: علاوه بر عوامل خانوادگی تاثیرگذار بر روابط دختر و پسر، سایر عوامل اجتماعی نیز در سطحی فراتر بر روند رفتار و روابط آنان تاثیر می گذارد. بافت جامعه از لحاظ آداب و رسوم و عادات غالب مردم در قومیتهای مختلف و همچنین روابط مردم در طبقات مختلف جامعه، باعث ایجاد تفاوتها و چالشهای میان افراد شده و زمینه ایجاد یک روابط ناسالم را بوجود می آورد.
3- عوامل اقتصادی: عوامل اقتصادی را اگر به صورت یک طیف در نظر بگیریم، دو سر این طیف از یک سو فقر و در سوی دیگر ثروت می باشد. هر دوی این اوضاع در تجربیات گوناگون نشان داده که در بیشتر مواقع، دارای عدم روابط سالم است. البته استثنائاتی هم وجود دارد، امّا آنچه مسلّم است، این است که در همه جوامع، از جمله عوامل مهمی که باعث ترویج فساد و فحشا می شود، فقر است. و همچنین گروهی از افراد که دارای ثروت و توانایی مالی زیادند، در صورت وجود سایر عوامل، دارای روابط ناسالمی خواهند بود.
4- عوامل فرهنگی: با دقت در فرهنگ حاکم بر جوامع مختلف در می یابیم که تفاوتهای زیادی میان این فرهنگ ها وجود دارد و هر کدام از آنها تعریفی از رابطه سالم و ناسالم ارائه داده اند، اما آیا تعریف سالم بودن یک رابطه دلیل بر عدم وجود رابطه ناسالم است؟ مثلا در جواعی که حتی داشتن روابط جنسی میان دختران و پسران به شرط وجود رضایت دختر، یک امر عادی و غیر جرم محسوب می شود، آیا به صرف جرم نبودن این روابط، می توان بر سالم بودن آن صحه گذاشت؟ از سوی دیگر جوامعی که این روابط در آنها جرم محسوب می شود و قطعا از نظر فرهنگی، عملی ناشایست است، راه های جایگزینی را برای ایجاد رابطه صحیح و سالم میان دختران و پسران بوجود می آورد؟ در مجموع می توان گفت برای اینکه بتوان از ایجاد روابط ناسالم جلوگیری کرد، باید عوامل فرهنگی تاثیرگذار را تشخیص داده و البته باید نوع و تفاوت فرهنگ ها را در این راه مد نظر قرار داد..
آیا داشتن دوست دختر یا دوست پسر ایرادی دارد؟ پاسخ به این سوال به سن و سال پرسش کننده بستگی دارد. رسانههای تصویری مدرن همچون تلویزیون، بر الگوی فکری کودکان تاثیر گذاشته است. بسیاری از کودکان دختر و پسر وسوسه میشوند که همانند تلویزیون و ویدیو رفتار کنند، یا زودتر از حالت عادی، شخص محبوب خاص خود را داشته باشند
بطور طبیعی دختران و پسران تا سن 12 یا 13 سالگی تمایل دارند که اوقات خود را با تعدادی از همجنسان خود سپری کنند. زمانی که آنها بزرگتر میشوند، توجهشان به جنس مخالف خود جلب میگردد. گاهی آنها «عاشق» یک دختر یا پسر بخصوص میشوند. متاسفانه «عشق» در سنین خیلی پایین معمولا عشق واقعی نیست و دوام چندانی ندارد. بعد از چند هفته یا چند ماه دیگر هیچ احساس علاقهای به هم نخواهند داشت. داشتن این چنین احساساتی شاید اشتباه نباشد، اما چنین نوجوانانی نباید دچار این تصور غلط شوند که تمام زندگیشان به آن بستگی دارد.
گاهی اوقات، وقتی چنین رابطهای از بین می رود، شخص ناامید ابراز میکند که: «من بدون او قادر به ادامه حیات نیستم.» و قطعا این امر اشتباه است.
گاهی این «عشق» یک تمایل شهوانی صرف است که به گناه ارتباط جنسی خارج از حوزه ازدواج ختم میشود.
یک دختر یا پسر باید بیاموزد که چگونه با فردی از جنس مخالف خود به طور مناسب ارتباط برقرار کند. آنها باید سعی خود را بنمایند تا در سنین پایین دختر یا پسر خاصی را انتخاب نکنند. برخی دچار این مشکل می شوند که با ابراز این جمله از سوی پسر که: «عاشقت هستم... تو تنها فرد زندگی من هستی... برای همیشه دوستت خواهم داشت...» فورا تشکیل دوستی می دهند. البته ممکن است که در بعضی مواقع این دوستی واقعی باشد.
اما نتیجه نهایی چنین معاشقههایی در اغلب موارد، جدایی و یا ازدواج در سنین بسیار پایین میباشد. و غالب این ازدواجها معمولا ناخوشایند هستند. مطالعات جامعه شناختی ابرها و بارها این مطلب را به اثبات رسانده است. بنابر این پاسخ به سوال فوق زمانی که دختر و پسر به بلوغ رسیدهاند «آری» است. این پاسخ برای سنین 23 تا 25 سالگی در پسران و 19 تا 20 سالگی در دختران میباشد.
در این سنین آنها بهتر میتوانند بدون عصبانیت با چیزی مخالفت کنند، خودخواهی کمتری دارند، بیشتر اشتباهات خود در قبال یکدیگر را میپذیرند، و بیشتر از مسئولیتپذیری فردی آگاهی دارند
نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان یافته است ؛
الف ) تعریف عشق
نویسنده پس از آنکه از قول مولانا و محی الدین عربی می آورد که هر کس عشق را تعریف کند ، آن را نشناخته است ، تعریف مرحوم دهخدا از عشق را آورده و نهایتا سخن سهروردی را نقل می کند که عشق افراط الحب ( محبت شدید ) است . نکتة مهمی که در ارتباط عاشقانه بین دختر و پسر مفید و قابل توجه است اینکه از نگاه ابن مسکویه رازی ، عشق افراط در محبت است و از دوستی خاص تر و محدودتر است و عشق جز بین دو نفر امکان ندارد .
اما عشق از سویی « شیفتگی » که محبت شدید اما یک طرفه است متمایز است و از سویی دیگر : عشق از « هوس » که ترابط بین افراد فراوان است ، متمایز می شود . کلام و نگاه عاشقانه ، صادقانه و خالصانه است اما کلام و نگاه هوس آلود مبتنی بر دروغ ، ریا و نفاق است . محور عشق ، دگر خواهی است و محور و مدار هوس ، خودخواهی و ...
در این مقاله بدون بحث از حسن و قبح عشق ، عشق در معنای محبت شدید بین دو فرد بعنوان یک واقعیت ( Fact ) بیرونی و برخی ابعاد و اوصاف و شرایط آن مورد توجه و بحث قرار می گیرد .
ب ) اقسام عشق
عشق در یک معنا به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم می شود . در عشق حقیقی ، محبوب خداوند و صفات و افعال اوست و لکن در عشق مجازی محبوب و معشوق ، ظواهر دنیوی است و رابطة عاشقانة دختر و پسر نیز از اقسام عشق مجازی و از مصادیق عشق زمینی محسوب می گردد.
از نگاهـی دیگر مجموعة روابط عاشقانة زن و مرد در چهار شکـل « عشق مرد به مرد ، مرد به زن ، زن به زن ، زن به مـرد » خلاصـه می شود . در روابط دختر و پسر یک شکل ( یعنی عاشق پسر و معشوق دختر ) بسیار کثیرالمصداق تر و متدوال تر است ، زیرا ؛
اولا : زن از مرد و به تبع آن دختران از پسران زیباترند و زیبایی نیز عشق آفرین است . از آنجا که زنان و دختران در مقایسه با مردان و پسران عموما و غالبا زیباترند و در نتیجه مجذوب ، محبوب و معشوق پسران واقع می شوند .
ثانیا : شاید در فلسفة چنین زیبایی برای دختران در مقابل پسران بتوان گفت که خالق آدمیان ، از آن رو جنسی را بر جنس دیگر ترجیح داد که تـوازن بین این دو جنس در بعد « جسمـی» برقرار گردد . اگر آدمـیان دارای سه بعد « قلب و دل » ، « عقـل » و « جسم » اند ، غالبا پسران از دختران در حوزة جسمی نیرومند تر و قوی ترند ، اما زیباتر بودن دختران از پسران باعث می شود که پسران با همة قدرت ، ادعا و... اسیر دختران شوند و در روابط عاشقانه برای آنها فداکاری کنند ...
ثالثا : هویت جنسی دختر و پسر همسان نیست ( گر چه هویت انسانی برابر دارند ) و چون دختران زیباترند ، اگر زیبایی های خود را نابجا عرضه کنند ، هم ارزان فروخته می شوند و هم ممکن است برایشان خطرساز باشد . از این رو پوشش برای دختران جوان و مؤمنه توصیه شده است و فلسفة حکم حجاب و پوشش را باید در زیبایی دختران نسبت به پسران دید.
رابعا : از آنجا که عشق و زیبایی قرین یکدیگرند و نیز دختران مظهر و نماد زیبایی اند ، از این رو حتی در توصیف و بیان زیبایی معشوق حقیقی نیز از ویژگی های زنان و دختران ( چشم ، ابرو ، لب ، خال ، زلف ، گیسو و ... ) بهره برده اند .
کتمان یا اعلان عشق
در احادیث شیعی « کتمان عشق » مورد توجه قرار گرفته و آمده است : آنکه عاشق گردد ، پس آن را کتمان کند و عفیف بماند و بمیرد ، شهید است . و یا : کسی که عاشق شود و آن را کتمان کند و عفیف بماند و صبر کند ، غفران خدا برای اوست و او را داخل بهشت می کند.
چند نکته از احادیث فوق قابل استنتاج است :
1) تعبیر عف یعنی عفیف و پاک بودن عشق ، مربوط به عشق مجازی است و عشق حقیقی آلوده و غیر عفیف نمی تواند باشد . پس مراد از عشق در این روایات ، حداقل عشق مجازی نیز هست .
2) این احادیث تصریح ندارند که عاشق ، عشق را از چه کسانی مخفی دارد . پاسخ صحیح تر آن است که فرد عاشق ، عشق خود را نه از معشوق ، بلکه نسبت به دیگران کتمان کند و بپوشاند و پرده دری نکند . این تلقی از آن رو اهمیت دارد که عشق را معارض نیک نامی و قرین با پرده دری می دانند . به قول حافظ :
ای دل اندر عاشقی تو نام نیکو ترک کن که ابتدای عشق رسوایی و بدنامی است آن
و به قول سعدی : سعدیا دور نیک نامی رفت نوبت عاشقی است یک چندی
3) تأکیـد برعشق کتمان شده و قرین با عفاف برای کسب بالاترین درجه و مقام ( رسیدن به مقام شهادت ) ، به معنای مراتب پائین تر و کم امتیاز تر عشق مجازی نیست ، مثلا اگر عاشقی با رعایت عفاف ، در رعایت شرط کتمان کاملا موفق نباشد ، گر چه اجر شهید ندارد ، اما معلوم نیست این عشق را بتوان مطرود و مذموم تلقی نمود.
4) گاهی شکل ظهور و محمل تجلی عشق برای رعایت عشق ، محمل های موجه و مقبول است . مثلا در عین اینکه دختر و پسری سوزها و گدازها ، بی خوابی ها ، آتش ها و .. را واجدند ، اما این معاشقه بین آنها در قالب کار اداری ، علمی ـ پژوهشی ، فعالیت های اجتماعی و… ظهور و نمود پیدا می کند .
5) علاوه بر دو راه « بی عشقـی و نیک نامی » و « عاشقی و رسوایی و بدنامی » می توان گـروه و گزینة سومی فرض نمـود که هم عاشق اند و هم با کتمان سر ، نیک نام و سالم می مانند . این نگاه به عشق چقدر با روابط ناسالم هوس آلود که نام عشق بر آن می نهند و در جامعة ما وجود دارد ، متفاوت است .
د ) علم قبل از عشق و بعد از آن
اگر مرکزی ترین و محوری ترین بحث در روابط دختر و پسر ، عشق و رابطة عاشقانه است ـ زیرا بنیاد خانواده نیاز به وجود عشق دارد ـ اما مهم ترین ویژگی عشق ، ارتباط آن با علم و آگاهی است . علم و عشق از دو جهت رابطه دارند : علم پس از عشق و قبل از آن .
علم پس از عشق بدین معنی است که دختر و پسری از شکل گیری رابطة عاشقانه ، نسبت به هم شناخت ، آگاهی و علم پیدا کنند . به تعبیر حضرت امیر در نهج البلاغه ( خطبه 109 ) کسی که عاشق چیزی شود ، چشم اش کج و قلب اش مریض می شود و با چشم غیر درست می بیند و با گوش ناشنوا می شنود . علم پس از عشق چندان معتبر و دقیق نیست و چنین رابطة عاشقانه ای اگر در همین سطح بماند ، آسیب پذیر است.
اما علم قبل از عشق ، یعنی قبل از آنکه دختر و پسری به یکدیرگ دل بسپارند ، باید آگاهانه و با شناخت و علم از یکدیگر به هم نزدیک شوند . اگر رابطة عاشقانه متکی به آگاهی های لازم فردی و اجتماعی مخاطب باشد ، این رابطه به زودی آسیب نمی بیند و در صورت تأسیس خانواده به تبع آن نیز ، این خانواده پایدار و آرام و ماندگار خواهد بود.
هـ ) نتیجه گیری
1) در یک نگاه می توان گفت که دختر و پسر برای یکدیگر خلق شده و در کنار هم مکمل یکدیگرند . ولی برای اینکه این تعامل شکل سالم بگیرد ، اولا : باید در قالب عشق باشد و از این دوستی های ناسالم و ارتباطات فاسد رهایی پیدا کنیم . ثانیا : باید بدانیم که سالم ترین ارتباطات دختر و پسر در فضای خانواده ثمر داده و نمود می یابد . از این رو بهترین رابطة عاشقانه دختر و پسر ، آن شکلی است که منتج به نهاد مقدس خانواده شود ؛ از نیازهای دختران و پسران ، نیازهای جنسی است و مدعا آن است که تنها یک دختر و یک پسر در قالب موجه و مشروع می توانند نیاز جنسی خود را برآورده نمایند و این بستر مناسب ، خانواده است .
2) جدای از نگاه های مذموم امثال امام محمد غزالی و ملامحسن فیض کاشانی به عشق ، می توان گفت که بهترین و عمیق ترین غذای دل ، عشق است . اما باید به قول دکتر علی شریعتی بین عشق و ایمان پل زد تا از آفات آن مصون ماند . شریعتی ایمان بی عشق را زندانی پر از زنجیر و غـل و بند می داند که روح را می میراند و دل را ویرانه می سازد . ( گفتگوهای تنهایی ، ص 86 ) .
همان گونه که عشق بی ایمان آسیب زا است ، در آسیب شناسی روابط عاشقانة دختر و پسر باید توجه داشت که عشق مبتنی بر جهل و عـدم آگاهی و صرفا متکی بر احساس نیز سوزنـده است و ممکن است منجر به شکست در روابط عاشقانه شود . از این رو هرگز نباید به داده های محصول عشق بسنده نمود و پیش از ورود به فضای عشق ، نباید آن را آسان گرفت که به قول حافظ :
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها
یا ایها الذین امنوا استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لمایحییکم. (انفال-24)
انسان در هر چیزی که نظر می کند باید نظر خود را تنها متوجه ظاهر و قالب آن چیز نکند، بلکه باطن و روح آن چیز را مورد توجه خود قرار دهد. تا وقتی که نظر انسان فقط به ظواهر و قوالب اشیاء معطوف است، از شناختن حقایق امور محروم و در عمل نیز نمی تواند از فواید و منافع و خواص امور بهره مند و منتفع گردد.
بعضی اشخاص طبعاً ظاهربین اند، رنگ و روی ظاهر یک متاع یا جلال و شکوه ظاهر یک عمارت یا حسن ظاهر و قیافه و هیکل یک انسان فوراً نظرشان را جلب و روح آنها را خاضع می سازد، همان ظاهر را ملاک قضاوت و ملاک عمل قرار می دهند. اما بعضی دیگر محقق و کنجکاوند، به دیدن ظواهر قناعت نمی کنند، آب و رنگ و جلال و شکوه ظاهری یک چیز آنها را وادار به قضاوت نمی کند، همیشه سعی می کنند خود را به بواطن و روح اشیاء نزدیک کنند.
هر چیزی در این جهان ظاهر و قالبی دارد و معنا و باطنی. حتی خود مجموعه جهان هستی یک ظاهر و نمودی دارد و یک روح و باطنی. ظاهر و قالب جهان هستی، همین نمودها و پدیده های محسوسی که به حواس ما در می آیند، همین ستارگان، همین شموس و اقمار، همین زمین و درختان و کوهها و دریاها و حیوانها و انسانها، ما این قسمت ظاهر جهان هستی را به نام عالم طبیعت یا عالم دنیا می خوانیم. اما باطن جهان هستی عبارت است از غیب و ملکوت که حاکم و مسیطر بر طبیعت و گرداننده و مدبر آن است، یدبرالامر من السماء الی الارض:
آسمانهاست در ولایت جان
کارفرمای آسمان جهان
در ره غیب پست و بالا هست
آسمان و زمین و دریا هست
قرآن کریم در اول سوره بقره، اهل ایمان را این طور وصف می کند: الذین یؤمنون بالغیب آنان که به غیب و ملکوت ایمان پیدا کرده اند، و روحیه دهریین و مادیین را که فکرشان از حدود ظواهر طبیعت بالا نرفته این طور تحلیل می کند: یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون یعنی اینان به همین ظواهر و نمودها که عبارت است از حیات عالم دنیا رسیده و معتقد شده اند اما از عالم آخرت که در ماوراء این ظواهر و نمودهاست در غفلت و بی خبری به سر می برند.
هر چیزی تا روح و باطنش محفوظ است قابل دوام است، تا روح و باطن محفوظ است اگر نقصان و کسری در ظاهر پیدا شود قابل جبران است، اما اگر روح و باطن از بین رفت آن چیز خاصیت خود را از دست می دهد، از ظاهر بی باطن و قالب بی روح کاری ساخته نیست.
ظاهر و باطن، و روح و قالب، و مغز و پوست توأم با یکدیگر و همراه با یکدیگرند. رعایت هر دو جنبه واجب و لازم است. یکی از اموری که مانند سایر اشیاء ظاهر و قالبی دارد و روح و باطنی، خود دین است. ظاهر دین عبارت است از انجام اعمال و افعال ظاهری که از طرف شارع مقدس دستور آنها رسیده است و البته هر یک از آنها در جای خود لازم الاجراست. اما روح دین عبارت است از روشن شدن ضمیر و باطن به نور ایمان و عرفان. علی(ع) می فرماید: اول الدین معرفته پایه اول دین و سنگ اول بنای دین، معرفت و شناسایی ذات احدیت است. شخصی آمد خدمت مولای متقیان علی(ع) و عرض کرد: «هل رأیت ربک» آیا پروردگار خویش را دیده ای؟ فرمود: لم أعبد رباً لم أره من هرگز خدایی را که ندیده باشم بندگی نکرده ام. لم تره العیون بمشاهده العیان ولکن رأته القلوب بحقائق الایمان اما ای مرد! بدان که این چشمها که در سرها قرار گرفته نمی تواند خدا را ببیند، دلهاست که با نور ایمان او را مشاهده می کنند. لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هواللطیف الخبیر. چشم دل باز کن که جان بینی.
دل اگر به نور عرفان منور شد اوج می گیرد، شادی خاطر می آورد، مانند این است که از حجره تاریکی به گلستان مصفایی قدم گذاشته باشد، آلام و کدورتها و رنجها که نتیجه محدودیت روح است از بین می رود، خوش بینی پیدا می شود و به همه چیز مهر می ورزد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
آن کس که دینش از حدود انجام اعمال و افعال ظاهری تجاوز نکرده و قلبش به نور عرفان و محبت ذات اقدس الهی منور نگشته، از خاصیتهای دین بهره وافی نمی برد. چنین کسی را به حقیقت نمی توان مؤمن خواند. گروهی از اعراب بادیه نشین که تازه به اسلام گرویده بودند، آمدند حضور پیغمبر اکرم(ص) و گفتند: یا رسول الله! ما ایمان آورده ایم. آیه نازل شد: قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم یعنی ای پیغمبر! اعراب مدعی ایمان اند، به آنها بگو شما ادعای ایمان نکنید، شما بگویید ما اسلام آورده ایم زیرا ایمان امری معنوی و نوری است باطنی و هنوز در قلب شما نفوذ نکرده، شما تشریفات ظاهری دین را که از اقرار زبانی شهادتین شروع می شود عملی کرده اید.
یک فرد یک جامعه وقتی از مزایای دنیایی و آخرتی دین بهره مند می شود که روح دین در او دمیده شده باشد. روح دین است که به دل صفا و محبت می دهد، روح دین است که عقل و فکر را توسعه می دهد و بالا می برد، روح دین است که زنگ آلام و کدورتها را از دل می زداید، روح دین است که حس تراحم و تعاطف و مهربانی و برادری ایجاد می کند، روح دین است که شخص را طوری می سازد که از ایثار و نفع رساندن به غیر لذت می برد. اگر ما وضع مسلمانان امروز را با مسلمانان زمان پیغمبر اکرم(ص) مقایسه کنیم می بینیم در قسمت تشریفات ظاهری ما جلو هستیم، آن روز اینقدر هیاهو و جنجال به نام دین نبود، اینقدر علم و رایت و بیرق و فریاد به نام دین نبود، اینقدر طبل و دهل نبود، ولی در عوض چیزی بود که امروز نیست؛ یک روح ایمان و حقیقی در کار بود، یک خلوص و صمیمیتی در کار بود که به آسانی از جان خود، از مال و فرزندان خود در راه دین می گذشتند، آنچه دستور از پیغمبر خدا می شنیدند فکری جز عمل کردن نداشتند، یکپارچه عشق و شور و هیجان و یقین بودند، عشق الهی و شور خدایی. پیغمبر اکرم(ص) به یکی از اصحاب خود عبور می کند. در رنگ رخسار و وضع چشمها و نگاههایش ضمیر آشفته اش را خوانده، می پرسد: کیف أصبحت چگونه صبح کردی و حالت چگونه است؟ عرض می کند: «اصبحت موقناً» صبح کردم در حالی که اهل یقینم. علامت یقینت چیست؟ علامت یقینم این است که مثل این است که روز حساب را می بینم، اهل بهشت را در بهشت و اهل جهنم را در جهنم مشاهده می کنم:
گفت پیغمبر صباحی زید را
کیف اصبحت ای رفیق باصفا
گفت عبداً موقناً، باز اوش گفت
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده ام من روزها
شب نخفتستم ز عشق و سوزها
گفت از این ره کو رهاوردی بیار
در خور فهم و عقول این دیار
گفت خلقان چون ببینند آسمان
من ببینم عرش را با عرشیان
هشت جنت، هفت دوزخ پیش من
هست پیدا همچو بت پیش شمن
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش می بینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
روح دین و حقیقت ایمان بود که در کمتر از نیم قرن جهانی را مسخر کرد. خداوند از قرآن کریم تعبیر به «روح» می کند: و لقد أوحینا الیک روحاً من أمرنا ما کنت تدری ماالکتاب و لا الایمان. یا أیها الذین امنوا استجیبوا الخ. راهنمایان حقیقی و نگهبانان حقیقی دین مبین اسلام آنهایی بوده و هستند که با علم خود و عمل و مجاهده و تقوای خود و با بیان و قلم خود روح دیانت را حفظ می کنند. علی علیه السلام در ضمن جمله های معروفی که به کمیل نخعی تلقین می کند می فرماید: اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهراً مشهوراً و اما خائفاً مغموراً زمین خالی از حجت نیست، یا ظاهر و آشکار و یا خائف و پنهان. کار این حجج الهی این است که دلایل و آیات الهی را حفظ می کنند: بهم یحفظ الله حججه و بیناته اینها حافظ حجتها و دلایل الهی هستند، و یزرعونها فی قلوب اشباههم اینها بذر ایمان را در قلب کسانی که مستعدند می کارند.
خود علی(ع) و اولاد طاهرینش در صف اول و مقدم کسانی بودند که ناظر و حافظ روح دین بودند. نظری به سیره و روش آنها بیندازید و خدمات آنها را به عالم معنویات اسلام ببینید. خدماتی که شخص علی(ع) از راه بیان و خطابه و تعلیم شاگردان یا در مقام جواب سؤالات و حل مشکلات و یا از راه نشان دادن حقیقت اسلام با تقوا و عمل خویش انجام داد، فراموش نشدنی است و مانند خورشید در صفحات تاریخ می درخشد.
علی و آل علی برای حفظ دیانت از هیچ گونه فداکاری دریغ نکردند. عمل فرزند بزرگوار علی، حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) بهترین شاهد و گواه بر مطلب است. اباعبدالله به کاری اقدام کرد که از نظر خودبینان خودکشی و انتحار بود، زیرا کشته شدن آن حضرت در این سفر به قدری واضح بود که نه تنها خودش بلکه هرکس می شنید تصدیق می کرد. هی می آمدند و آن حضرت را از این مسافرت منع می کردند و دلیلشان این بود که جانش در خطر است، اما اباعبدالله به این سخنان گوش نمی داد و دلیلش این بود که جان جانش در خطر است. اباعبدالله ثابت و مدلل کرد که در مقام مبارزه با کفر و عوامل ضددین و در مقام امر به معروف و نهی از منکر تا پای جان باید رفت. آخرالامر در جواب یکی از آن کسانی که اصرار می کرد که آن حضرت از این سفر خودداری کند، این اشعار را قرائت کرد که گوینده آن یک مرد انصاری است و هنگامی که برادرش او را از یاری کردن پیغمبر(ص) منع می کرد انشاء کرده بود:
سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی
اذا ما نوی حقاً و جاهد مسلما
و واسی الرجال الصالحین بنفسه
و فارق مثبوراً و خالف مجرما
فان عشت لم أندم و ان مت لم الم
کفی بک ذلا أن تعیش و ترغما
یعنی من حتماً خواهم مرد، مرگ برای جوانمرد در صورتی که خبر داشته باشد و با عشق و علاقه بخواهد جهاد کند عیب و عار نیست، مرگ برای کسی که می خواهد قدم جای قدم مردان شایسته بگذارد و از شقاوت کاری دوری گزیند و با گناهکاری مخالفت ورزد ننگ نیست بلکه افتخار است، من اگر در این سفر زنده بمانم نکوهشی برایم نیست و اگر هم بمیرم جای سرزنش نیست، این ذلت برای تو کافی است که زنده بمانی در حالی که مخذول و منکوب باشی و نتوانی در راه مقصد خویش قدمی برداری.
در وصیتنامه ای که موقع حرکت از مدینه به برادرش محمدبن حنفیه نوشت، جهانیان را از هدف و مقصد خویش آگاه ساخت. در آنجا پس از اقرار به وحدانیت حق و نبوت پیغمبر خاتم و روز حساب، این جمله ها را درج فرمود: انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی صلی الله علیه و آله، انی ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و أبی علی بن ابی طالب.
استاد شهید مرتضی مطهری(ره)