تو بساط ما دلا خیلی پره، چشا تره
دل من! عشقو ببین که زخمی زور و زره
آدما رو! تنه میزنند و طعنه میزنن به همدیگه
بذا فردا برسه، کی اوله؟ کی آخره؟
بیخودی ناله نزن تو کوچههای بیکسی
درا بسته، تازه گوش دل آدما کره
سرنوشتمو نوشتن به سفر، مثل نسیم
عاشق از روز ازل تا به ابد دربه دره
تو خودش میریزه غم هاشو به عالم نمیگه
جز خدا بگو کی از درد دلم باخبره؟
دل من! رها شو از این همه عشق رنگ وارنگ
چن تا معشوقو یه دل این ور و اون ور میبره؟
داغ لاله ها عزیزه، چشمه روشنیه
کی میگه که خون لاله های عاشق هدره؟
راستی، من چی شد که از خطه بارون اومدم؟
از مه و آیینه، از وادی مجنون اومدم؟
گیج و حیرون، اومدم تو بهت این شهر غریب
شهر دود و شهر آهن، شهر دلشوره، فریب
دوس دارم برم از اینجا، سر به صحرا بذارم
شهرو با رندا و نالوطیا تنها بذارم
دوس دارم تو شیوه عاشقی آس و پاسی رو
گم شدن، رها شدن، خلوت ناشناسی رو
این همه کلک ملک، دغل مغل کار ما نیس
ناخنک، سبد سبد، بغل بغل کار ما نیس
سهم ما از این همه، کنج یه خلوت، دیگه هیچ!
سهم ما؛ تنها به دل غربت و غربت، دیگه هیچ!
نقل مون زهر هلاهل ، نقل مون نقل و نبات...
بذا این حکایتو از اولش بگم برات
روزی بود و روزگاری، زیر گنبد کبود
یکی بود، یکی نبود، غیر خدا هیشکی نبود
شهری بود که آدماش خواب بهارو میدیدن
خواب گل، خواب نسیم و سبزه زارو میدیدن
دل شون میخواس که آسمون بازم آبی بشه
خورشید از راه برسه، دوباره آفتابی بشه
کوچهها بوی صمیمیّت آسمون بدن
خونه فرشته رو به آدما نشون بدن
آدما تو دل هم ظلمت و نفرت نپاشن
مث چشمه، مث بارون، مث آیینه باشن
شهری بود، یه شهر زخمی، خسته و دس به دعا
دلا حیرون، چشا گریون، رو لبا خدا خدا
آسمون سربی، گلا تشنه و تلخ و بیبهار
بغض بیبهونه و پنجرههای انتظار
دسته دسته لالهها گلوله بارون میشدن
کوچهها، خیابونا لبالب از خون میشدن
زیر و رو شد دلامون، اون قده با صفا شدن
قفسا شکستن و پرندهها رها شدن
خورشیدم یه روز اومد ابر کبودو زد کنار
تو زمستون سیا معجزه شد، اومد بهار...
جار زدن: «آهای! بیاین بهارو قسمتش کنیم!
احدی جا نمونه، عالمو دعوتش کنیم!»
ما خیال مون نبود، زرنگا از راه رسیدن
سر سفرهها نشستن و به شادی لمیدن
همونایی که الانه کاخ شون رو تپّه هاس
کیف شون کوکه که دست عاشقا فلس سیاس
داداشی! آره، همون برادرای ناقلا
خلقو مهربون دیدن، ولو شدن رو سفرهها
وقت قسمت که رسید خیلی «بفرما» میزدن!
حال مون رو میدیدن «جون شماها» میزدن!
طمع طعمه نداشتیم، همه صاف و بی ریا
می نشستیم، اون طرف: «قبول داریم، جون شما!»
بعضی هم آیه میخوندن که زمونه فانیه
هر کی دل به اون ببنده، اهل شرکه، جانیه
مردم! این رو بدونین دنیا و مافیها اخه!
هر کی دنیا رو بچسبه، جاش تو قعر دوزخه!
بعدشم یواش. یواش رو سفرهها وا میشدن
ما تماشا میشدیم، اونا معمّا میشدن
همونایی که الان همش می خندن بهمون
خودشونو عقل کل دیدن، ما رو اهل جنون
عاشقن، «بهار آزادی» رو خیلی دوس دارن
دس می دن با زعما، شادی رو خیلی دوس دارن
برو بچه شون شریفن، همه شاد و شنگولنش
بنده خاص خدان، تو ینگه دنیا میلولن
عارف نون و نوا، اهل سلوکن رفقا
مال مردم تا که دست شونه کوکن رفقا
واسه تمرین بهشت و عشق و حالی که نپرس!
میزنن اینور و اونور پر و بالی که نپرس!
آخه لذّتی داره، بهشت و تنهایی خوشه!
کیفش اینه، بذا حسرت دیگرونو بکشه
اینه که رو خط خون. خنده به لب. پا میذارن
حسرت شکفتنو رو دل گلها میذارن
همدس حرومیا، هی گل و بلبل میکنن
دست شون باشه، بهشتو هم چپاول میکنن
ولی قربون خدا برم که خیلی با صفاس
عاشق پیاده ها، عاشق پا برهنههاس
یه دقیقه اخمتونو واکنین، من با شمام
عاشقای آس و پاس، آی عاشقای آس و پاس!
زخم و تنهایی و حسرتو تحمّل میکنین
میدونم غمهای عالم. همه رو دوش شماس
شما با زمزمه هاتون گل خورشید میکارین
چی بگم! که شعر من پیش شماها رو سیاس
اگه فصل گرگ و میشه، اگه سایه روشنه
به دلاتون راندین غمارو، تا خدا خداس
چه کنیم دیگه؟ همینه عالم ما آدما
خیلی تکراریه شادی و غم ما آدما
تو می گی که «عشق شاعرا دروغه، اخوی!
دل شاعرلا ببین چقد شلوغه، اخوی!
دل شون جای دیگه س، عشقو بهونه میکنن
بیخودی فقط دل ما رو نشونه میکنن
شاعری یه جور تفننه الان، یه جور اداس
جور واجوره دفترا، اما پر از رنگ و ریاس...»
من میگم: «دروغ چرا ! دُرُس میگین، حق با شماس
میبینم که چه پلشتیا تو خون واژههاس
امّا نالوطی شدن شاعر و ماعر نداره
زمونه یواش یواش هاله رو دلها میذاره
این حکایت همیشه س؛ نه غریبه، نه عجیب!
مذهب عاشقی نیس باب دلای نانجیب
به خدا! اون قده این زمونه زیر و رو میشه
که دل آدما هرچی هس همین جا رو می شه
عاشقی نقّالی نیس، با قصّه گفتن نمیشه
روز و شب، لیلی و مجنونو شنفتن نمیشه
اگه عاشقی، باهاس طعم جنونو بچشی
تب و تاب غربت و هراس و خونو بچشی
نمیشه تو وادی صدق و صفا پا بذاری
نینوا که شد، بری... عشقتو تنها بذاری
شاعرم آدمه، دور نیس اگه دمدمی بشه
دلشو حروم کنه، یه وخ جهنّمی بشه
اگه راستشو بخوای؛ ما همه مون شکستهایم
به نسیم آسمون پنجره ها رو بستهایم
این همه فرشته، این حوالیا پر میزنن
دل مون قفله، و گرنه اونا هی در میزنن
چه سکوتیه تو چشما! مگه خاموشی زدن!
نکنه رو دل ما مهر فراموشی زدن!»
یه شبی بیا که دس به حال و قالی بزنیم
با پرندههای عاشق پر و بالی بزنیم
در آسمون به روی ما که بسته نمیشه
خدا از توبه شکستن ما خسته نمیشه
به خدا، خدا تموم بنده هاشو دوس داره
واسه برگشتن شون همیشه راهی میذاره
ته دل ها. به خدا! یه نوری سوسو میزنه
یه فرشته تو دل هر کسی «هوهو» میزنه
توی گلدون شکسته گل امیدو ببین!
اون ور پنجره ها خنده خورشید و ببین!
عاشقی اول و آخرش عذابه، داداشی!
اضطرابه، انتخابه، التهابه، داداشی!
شب و غربت و هوایی شدن و نم نم اشک
چش عاشق گله و گریه، گلایه، داداشی!
من دلم شکسته، وقتشه بریزم دلمو
به خدا دل شکسته مستجابه، داداشی!
هی غزل غزل اگه قصه داغمو بگم
چه حکایتی میشه! صدتا کتابه، داداشی!
اگه بیحسابه حرف من و کار خیلیا
بذا فردا بشه، همه چی حسابه، داداشی!
من چشام واشده، تازه یه چیزایی میبینم
تو دعا بخون که بخت ما نخوابه، داداشی!
آبروی بهارها با تو
عطش شوره زارها با تو
خون لبخند گل به گردن باد
خونبهای بهارها با تو
گل به گل شعله شقایق ها
سرخ در سبزه زارها با تو
سبز و سرخش به ناز می بالند
سروها با تو سارها با تو
خنده سبز سنگها از تو
همصدا کوهسارها با تو
شانه دست بادها از تو
گیسوی بیدها رها با تو
هر چه دل دانه دانه می ترکد
خون سرخ انارها با تو
سرنخ رشته دل حلاج
گره کور دارها با تو
به شمار ستاره ها گل کرد
داغ چشم انتظارها با تو
همچو آیینه حیرت آئین باد
آه آیینه وارها با تو
ذره ذره غبار شد دل ما
آفتابا ! غبارها با تو
دل ما بی قرار قول و غزل
قولها و قرارها با تو
روی هر کنده ای به ناخن خویش
کنده ام یادگارها با تو
از دل کنده دود اگر برخاست
آتش از تو شراره ها با تو
خط به خط قصیده و غزلم
هر چه گفتم اشاره ها با تو
بارها از تو گفته ام از تو
بارها از تو بارها با تو
ای حقیقی ترین مجاز ای عشق !
ای همه استعاره ها با تو!
یک دختر 23 ساله به نام " الیس هائو " در مورد گرایشش به دین مقدس اسلام گفت: قبلا مسیحیی خیلی فعال بودم آهسته آهسته اعتقاد خود را از دست دادم به خاطر همین در حال تحقیق بودم و مطالعه می کردم.
این خانم نروژی تایید کرد : اسلام دین صلح و آرامش است .
اسلام تنها دینی است که آرامش دنیایی و اوخروی دارد و معنای اسلام به نظر این خانم خوب زندگی کردن در دنیای با مردم ایشان می باشد و یک دانه عشق صفا و صلح و ایثار است و هر روز نمازش را در مسجد می خواند.
نگرش ما نسبت به زندگی و توانایی هایمان در راه مقابله
با مشکلات بـنـوع روابطمان و بویژه رابطه های صمیمی تر
بستگی دارد. زمانیـکه ترشرویی در رابطه ای وجود داشته
باشد، هر فردی در زندگی خود احساس خلا پیدا می کند
و دلـیـل آن نیـز ایـن امر می باشد که کیفیت زندگی ارتباط
شـدیـدی بـر روی تعادل روحی و روانی افراد می گذارد. اگر
میخواهید از زندگی خود راضی باشید، بنابراین باید رابطه
ها را شاداب و با نشاط نگه دارید.
آمـار طلاق حاکی از آن است که ما به هیچ وجه در این امر
مـوفـق ظـاهر نشده ایم. تقریبا در حدود نیمی از ازدواج ها
بـه طـلاق مـنـجر مـی شود و پایان ها ناگواری را به همراه
می آورند. بسیاری از آن ازدواج هایی که به قوت خود باقی می مانند نیز زوجین به ندازه کافی شاد و خوشحال نیستند.
البته باید ذکر کنیم که بیشتر مردم ارزش یک رابطه سالم را می دانند و بدون توجه به اینکه چند بار ممکن است در عشق شکست بخورند، باز هم با امید فراوان به راه خود ادامه داده و به آینده امیدوارند. به همین دلیل مطالبی در این زمینه که در کتابهای مربوط به روابط و بحث ها و برنامه های تلویزیونی وجود دارند، وقت مردم را به خود اختصاص می دهند. و برخی از آنها ممکن است که بر روی زوج های خوشحال و یا ناراحت تاثیر گذار واقع شوند.
اما از میان تمام فاکتورهایی که برای ایجاد جوی مساعد در روابط خانوادگی پیشنهاد می شود یک راه حل وجود دارد که کمتر از آن به عنوان یک مداوا یاد شده. این در حالی است که هر فرد آرزوی آن را می کند و همواره میزان بیشتری از آن را درخواست میکند: خنده
البته واضح است که بیشتر زوج های شاد و خندان به وقایع خنده دار و فیلم های خنده داری که در تلویزیون مشاهده می کنند، می خندند نه به یکدیگر. و مهمتر از هر چیز این است که هیچ گاه به یکدیگر خرده نمی گیرند و سر خودشان را با جوک هایی که از طریق e-mail به دستشان می رسد گرم می کنند.
اما خنده ای که در خانه رشد کند یکی از نیازهای ضروری زوج های ناراحت و غمگین است. خندیدن یکی از نیازهای اولیه و از انواع ضروری آن می باشد که تنها مختص انسان ها می باشد و نشاند هنده زندگی اجتماعی است. (زمانی که هیچ شنونده ای در مقابل شما وجود نداشته باشد هیچ خنده ای هم به وجود نمی آید). خندیدن باعث پیوند دادن انسان ها به یکدیگر می شود. ذهن گوینده و شنونده را با هم هماهنگ کرده و نشان می دهد که از نظر احساسی با هم موافق نظر هستند.
مطالبی که گفته شد همه جزئی از نظریات رابرت پروواین دکترای عصب شناسی میباشد. او معتقد است که بحث خندیدن آنقدر پیچیده است که نمی توان در ازمایشگاه ها در مورد آن بحث کرد. به جای آن او موقعیت های خنده آوری را که به خودی خود ممکن است در زندگی روزمره هر یک از انسان ها رخ دهد را جمع آوری کرده و نتایج آنرا در کتاب خود با نام: کتاب پنگوئن ها (2001) که نوعی تحقیق علمی میباشد به چاپ رسانده است.
خنده یک فضای مثبت احساسی را به وجود می آورد و طرفین نیاز برقراری ارتباط نزدیک تری را نسبت به هم پیدا کرده و از وجود یکدیگر بیشترین لذت را می برند. یکی از نتایجی که دکتر پرووین به آن دست پیدا کرده حاکی از آن است که حتی گوینده ها خیلی بیشتر از شنونده ها از تاثیرات مثبت خندیدن بهرمند می شوند. خنده و شوخی اضطراب و عصبانیت را از بین می برد و راه رسیدن به صمیمت را هموار می سازد.
خنده از طریق قانون های سخت از پیش تعیین شده به وجود نمی آید بلکه در حین مکالمه و برقراری ارتباط است که افراد شروع به خندیدن می کنند. دکتر پرووین معتقد است که: "خنده ارتباطی به خوشمزگی ندارد بلکه در رابطه با ارتباط های اجتماعی است که معنا پیدا می کند."
در این قسمت برخی از یافته های متعجب کننده او را با هم مرور می کنیم
اهمیت مشاوره پیش از ازدواج
مـشاوره پیش از ازدواج را شدیدا به شما توصیه میکـنـم. شــانس ایجاد یک ازدواج موفق هنگامی که زن وشوهر قادر باشند با یکدیگر در رابطه با مـسائـل ذیـل گـفـتـگو کـرده و بـه یـک تـفـاهـم رضایت بخش و دو سویه در عرصه زندگی مشترک دست یابند، افزایش می یابد:
1- عقاید و رسوم مذهبی و معنوی.
2- روابط جنسی ( نگرشها و علایق جنسی )
3- مادیات ( اهمیت آن، نحوه خرید و تدابیر سرمایه گزاری)
4- بهداشت فردی و انتظارات و نگرشها نسبت به تناسب اندام.
5- مدیریت خانواده ( وظایف ومسئولیت ها )
6- پرورش و تربیت فرزندان و تعداد آنها.
7- ورزش ها، سرگرمی ها، فعالیت های تفریحی و نحوه گذراندن تعطیلات.
8- دید و بازدید از خوشاوندان خود و همسرتان.
9- تعهدات اجتماعی.
10- اهداف و آرزوهای فردی.
اینکه از پیشینه خانواده هـمسـرتـان آگـاهـی یـابـیـد بـسیـار ضـروری مـی بـاشـد. چـون شـخـصـیـت کنونی شما تا حد زیادی برگرفته شده و حاصل همان تجاربی است کـه در شرایط و محیط یک خانواده خاص کسب کرده اید. خـانـواده پـیـونـد دهنده فرد بـا گـذشته مـی باشد. مـا شـدیـدا مـتـاثر نگرشها، رفتار و کنشهای خانواده ای هسـتـیـم کـه در آن پرورش یافته ایم. بله درست است شما تنها با یک فرد نیست که وصلت میـکنید بلکه با طرز تربیت خانوادگی وی نیز تا آخر عمرتان سر و کار خواهید داشت.
مفهوم تعهد در ازدواج
ازدواج خوب و مـوفـقـیـت آمـیـز وجـود دارد امـا ازدواج بـی عیب و نقص و تمام عیار میسر نمیباشد. هر ازدواج موفق و پایدار شامل متعهد گشتن بی قید و شـرط نـسـبـت بـه یک فرد نا کامل است. این انتظار که همسرتان کامـل و فـاقـد هـر گـونه عیبی باشد واهی و نا معقولانه می باشد. امروزه که جدایی ها و طلاق های شـتابـزده در کوچکترین نشانه اختلاف و مشکلات زندگی اتفاق می افتند مهم است که از خودتان سوال کنید که تعهد شما نسبت به ازدواج چیست؟ تـعـهد بـه ازدواج بـه مـفهـوم آن اسـت که زن و شوهر به یکدیگر چنین گفته باشند: " مـا نسبت به زنـدگی مـشـتـرکـمان بـی اعتنا و بی اهمیت نیستیم. ما ازدواجمان را بر پایه عشق، احترام، شرافت و عـلاقـه دو سـویه و خالصانه با یکدیگر آغاز کرده ایم. ما اعتقاد داشتیم و داریم که به یکدیگر وفادار بمانیم، صـادق بـوده و دروغ نـگویـیـم و بـه یکدیگر اعتماد داشته باشیم. چـه در حـضـور یـکدیـگر چـه در غیاب یکدیگر ". رعایت نکات زیر سبب تحکیم تعهد به زندگی مشترک میگردد:
سازگاری معنوی
سازگاری شخصیتی
خود شناسی آگاهانه
توانایی در ارتباط برقرار کردن با یکدیگر (بیاموزیم که چگونه بحـرفهای همسرمان گوش دهیم و پرسشهای وی را واضح، مشخص، بـدون پـیش داوری و بدون کینه ورزی و انتقام جویی پاسخ گوییم.)
علاقه دو سویه بیکدیگر
خصایص اثر بخش
1- افرادی که در ازدواجشـان یـک نـظام ارزشـی مـقـتـدر را بکار می بندند، بسیار زیاد در مـحقق گشتن یک ازدواج و ارتباط موفق و صحیح به آنها کمک خواهد کرد. نـظـام ارزشی که دربـرگیـرنـده صـفـات و خـصـوصـیات: صـداقت، راستی، همـبستگی، اعتماد، احترام، عشق، گذشت، تفاهم و وفاداری به یکدیگر مـی باشد. ازدواجی که در آن زن و شـوهـر دارای انـتـظارات متـضاد و خـواسـته هـای غیر قابل انعطاف می باشند، شـانـسـی برای موفقیت وجود نخواهد داشت.
2- مشـاجـرات و اخـتـلافـات را بـه شیوه سازنده و ثمر بخش حل و فصل کنید. که شامل تمرکز بـر دغدغه های هر دو فرد و یافتن گزینه ها و راههایی می باشـد کـه هـر دو طـرف منتفع گشته و به خواسته هایش دست یابد. تـقـریـبـا در هـر اخـتـلاف یـک نفر احساس می کند که مورد بی مهری، بی احترامی و بی توجهی قرار گرفته است. در ازدواج نباید ایـن چـنـین باشد که همواره یک فرد برنده و فرد دیگر بازنده گردد. چـون آن دیـگر مـذاکـره نبوده بلکه تحکم و سلطه گری می باشد.
3- دوام ارتـباط زناشویی هنگامی که زن و شـوهر زمـان و مـیـدان بـیـشتـری در اخـتـیـار یکدیگر قرار میدهند تا اندکی آزاد باشند، افزایش می یابد.
4- فراتر از هر چیز آنکه ایمان داشته باشید. ازدواج میتواند تجربه ای سودمند برای شما باشد. با کمی همت و تلاش ازدواج شما موفقیت آمیز خواهد بود.
ـا بـه حــال چندین بار اینگونه جملات را از آقایان ناکام در
عشق شنیده اید:"آدمهای خوب همیشه بازنده هستند"
و یا "چرا دختران خیلی زیبا باید در کنار آدمهای احــمق و
بی کلاس باشند." اما علت آن چیست؟ آیـا خـوب بـــودن
است و یا چیز دیگر؟ مسلما خوب بـودن و نـجـیـب بــــودن
نمی تواند علت آن باشد. عــلت اصلی آن زیاد خوب بودن
است. پـسـران و مردان خیلی خوب و نجیب معمولا دارای
خصوصیات زیر میباشند:
1- افـرادی هستند که به همسر خود اجازه میدهند تمام
اداره امور زندگی را در دست بگیرند.
2- دوستانی هستند که برای همه، همه نوع کاری انجام
میدهند اما زندگی خودشان آشفته و فراموش شده است.
3- رئیسی هستند که به زیردستان خود از گل بالا تر نمی گویند و مدام مشغول راضی نگاه داشتن انها میباشند.
4- مردان هستند که به دیگران اجازه می دهند هر آنچه دلشان خـواست در مــوردشان بگویند و اعتراضی نمیکنند.
5- بسیار وابسته هستند و هیچگاه نه نمی گویند.
6- زندگی آنها تحت کنترل دیگران و یا فرد خاصی میباشد.
7- نیازها و خواسته های دیگران را بر نیازها و خواستهای خودشان مقدم میدارند.
8- از تمام ظرفیت خود استفاده نکرده و بدنبال پذیرش دیگران میباشند.
9- قدرت خودشان را نادیده میگیرند و نقش یک قربانی را در زندگی بازی میکنند.
10- اشتباه و عیوب خود را پنهان میکنند.
اشتـبـاهاتـی کـه مردان خیلی خوب و نازنین مرتکب میشوند به قرار زیر است:
1- خیلی خود را محتاج و نیازمند زنان نشان میدهند.
2- از دختران و زنان بت ساخته و آنان را میپرستند.
3- برای دیگران زندگی میکنند و خود و زندگیشان را به دست فراموشی میسپارند.
4- شادی و خوشبختی آنها خیلی وابسته به دیگران میباشد.
5- انتظارات غیر واقـعـی دارنـد. انـتـظار دارنـد چـون خـودشـان دختـری را تا حد پرستش دوست دارند آن دختر نیز باید در مقابل آنها را دوست بدارد.
علل گرایش برخی دختران به مردان پست فطرت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- فـقـدان اعتماد بنفس و عزت نفس خود مردان. مـردان کمرو از آنـکـه بـه دخـتـر مــورد علاقه خود نزدیک شده و احساسش را بیان کنند هراس دارند. امـا هنـگـامــی که نزدیک دختر مورد علاقه خود نمیشوند و یا احساسشان را برای آن دختر بیان نمیکنند، چـگونه انتظار دارند آن دختر متوجه آن گردد؟ و یا زمانیـــکه برای خودشان ارزش و احترامی قائل نیستند، چگونه انتظار احترام از دیگران باید داشته باشند؟
2- مردان خیلی خوب بدنبال زنان خیلی خوب هستند اما مــعمولا زنان خیلی خوب نیز مانند مردان خیلی خوب کمرو میباشند. اکنون چگونه ممکن است دو فرد کمرو جرات آن را پـیـدا کـنند و بـه یـکدیگر نـزدیک شوند و باب صحبت را بگشایند؟ همین موقع است که مردان پررو و بی کلاس از راه میرسند و دختر زیبا را از آن خود میکنند.
3- اعـتـماد بنفس پایین خود دختر. دخترانی که جذب مردان شرور می گـردنـد مـعـمـولا خـودشـان از اعـتـماد بنـــفس پایینی برخوردارند و همین مســـئله سبب می گـردد آنها رابطه هم وابسته ای با مــردان بد برقرار کنند. معمولا به مـردان خـوب اعتـمـاد ندارنـد و به آنــها خیانت می کنـــند چون می پــندارند لیاقت اینگونه افراد را ندارند و یا رابطه آنها بزودی زود از هم خواهد پاشید. اما به مردان بد اعتماد میکنند و دوسـتـشان می دارنــد چون این مردان مرتبا آنها را تحقیر کرده و بی ارزش بودن آنها را گوشزد میـکنند. برخــی اوقــات دختـــران نــه بخـــــاطر آنــکه به اینگونه افراد دلبستگی دارند به رابطه خود ادامه میدهند، بلکه تحمل این موضوع را نــدارد که مرد خواهان او نمیباشد و اینگونه میپندارد که هرگاه فردی وی را طرد کند بی شـک وی بی ارزش است بنابراین می کوشد نظر وی را تغییر دهد.
4- امـا خود مردان بد و شرور به خاطر آن که برای دیگران و احساسات آنها ارزشی قائـل نمی باشند و طوری رفتار می کـــنند که گویی پادشاه جهان هستند. از طرفی چون به دختران بی اعتنایی میکنند همین عامل بر اساس قانونی که هرچیزی که کمیاب باشد مردم بیشتر دنبال آن میروند، دختران بیشتر خواهان آنان می گردند. از طـرف دیــگر آنها زود مایوس نمیشوند و هرگاه دختری آنان را طرد کرد، بدنبال دختر دیگری می رونـد امــا مردان نجیب با شنیدن جواب رد بسرعت مایوس میشوند. از طـــرفی افراد شرور اعتماد بنفس کاذبی را به نمایش میگذارند و یا دست به کارهای مخاطره آمیز میزنند که همین مسئله دختران را فریب داده و جلب خود می کند. بعلاوه چون افراد شرور چنین به نـظــر میـرسـند کـه از هیچ چیز نمی هراسند و توانایی دفاع در برابر هر فردی را دارند، دختران ترسو و فاقد اعتماد بنفس جذب انها میشوند.
5- خود دختر شرور و لاابالی است. هر کـسی مایـل اسـت بـا هم نـوع خود رابطه برقرار کند. بنابراین جای تعجب ندارد که اینگونه دختران تنها جذب مردان لا ابالی خواهند شد.
6- برخی اوقات دختران و زنان بر اساس طبیـعتـشان تـمایـل دارنـد مشـکلات و ناراحتی های مردان بدکردار و شرور را حل و فصل کنند و در واقع نقش یک مادر ناجی و پرستار را برای انان ایفا کرده و در واقع فرشته نجات آنها گردند بـهمــین خاط خود را قربانی اینگونه مردان میکنند.
7- مردان نجیب و خوب با تمام ویژگیهای خوبشان معمولا افراد کسل کننده می باشند. آنها دست به کارهای مخاطره آمیز و ماجراجویانه نمی زنند که دختران را تحت تاثیر خود قرار دهند.
8- دختران سطحی نگر. این گـونه دختران ممکن اسـت بسیـار زیـبـا بـاشـند اما تنها به ظواهر اهمیت میدهند مانند: پول، ظاهر و مقام. آنها تنها میخواهنـد بـه همردیفان خود فخر فروخته و خودنمایی کنند. بنـابرایـن بـا مردی که دارای ثروت و مقام و یا ظاهر خوبی باشد به هر قیمتی و حتی اگر آن مرد بی شـخصـیـت و لاابـالـــی و بد رفتار باشد رابطه برقرار میکند.
9- بنابراین زیاد خوب بودن هم پسندیده نیست. بـهتر است مـردان خــوب اندکی هم از خود: جرات، اعتماد بنفس، جذبه و ماجراجویی نشان دهند.