آبروی بهارها با تو
عطش شوره زارها با تو
خون لبخند گل به گردن باد
خونبهای بهارها با تو
گل به گل شعله شقایق ها
سرخ در سبزه زارها با تو
سبز و سرخش به ناز می بالند
سروها با تو سارها با تو
خنده سبز سنگها از تو
همصدا کوهسارها با تو
شانه دست بادها از تو
گیسوی بیدها رها با تو
هر چه دل دانه دانه می ترکد
خون سرخ انارها با تو
سرنخ رشته دل حلاج
گره کور دارها با تو
به شمار ستاره ها گل کرد
داغ چشم انتظارها با تو
همچو آیینه حیرت آئین باد
آه آیینه وارها با تو
ذره ذره غبار شد دل ما
آفتابا ! غبارها با تو
دل ما بی قرار قول و غزل
قولها و قرارها با تو
روی هر کنده ای به ناخن خویش
کنده ام یادگارها با تو
از دل کنده دود اگر برخاست
آتش از تو شراره ها با تو
خط به خط قصیده و غزلم
هر چه گفتم اشاره ها با تو
بارها از تو گفته ام از تو
بارها از تو بارها با تو
ای حقیقی ترین مجاز ای عشق !
ای همه استعاره ها با تو!