بگذارید این بار یکراست برویم سر اصل موضوع، شاید شما هم متوجه شده باشید که هویت آرام آرام از محلههای تهران رخت بسته و رفته است.
اما آنچه که در این میان تاثیرگذاری بیشتری در از میان رفتن هویت محلهای به عهده داشته سرعت جابهجایی جمعیت در پایتخت بودهاست، در واقع محوریترین علت فراموش شدن هویت محلهای سرعت جابجایی جمعیت به طرف تهران است. از سوی دیگر سرعت جابجایی جمعیت به طرف تهران قدرت هر نوع برنامهریزی را گرفته و هویت ما را دچار آسیب کرده است، البته این جابجایی جمعیت به تهران قابل کنترل است و حتی این جابجایی امکان معکوس شدن را نیز دارد. مهمترین تمرکزی که تهران را دچار آسیب میکند تمرکز تصمیمگیری است. نباید کلیه تصمیمگیریها در تهران متمرکز باشد، هرچند در مورد جابهجایی تمرکز سیاسی حکومتی مباحث بسیاری مطرح شده، اما اقدامات اجرایی در این زمینه صورت نگرفتهاست. در حالی که در کنار این موضوع 60درصد چرخش اقتصاد کشور در تهران است که علاوه بر بلوکه شدن سرمایه عظیمی در تهران، به افزایش تقاضا برای آمدن به تهران دامن میزند. معکوس کردن جابجایی در تهران یکی از بهترین راهحلها در این زمینه است، به همین خاطر در اولین گام باید شرکتها و سازمانهایی که تنها دفاتر آنها در تهران است و کارخانههایشان در کلانشهرها قرار دارد از تهران خارج شود.در واقع حضور دفاتر این دسته از کارخانهها در تهران غیرضروری است.دومین راه حل نیز واگذاری بخشی از اختیارات عمرانی کشور به استانها است. در عین حال تشکیل یک نهاد برنامهریزی شهری با مشارکت شهرداری و سازمان مدیریت و برنامهریزی در تهران ضروری است، تا مشکلات شهر را با ارائه برنامههای عملی حل کند. مردم بهعنوان متولی اداره شهر و کشور باید در کمک به حل مشکلات پایتخت بیایند و این مهم محقق نمیشود مگر با فرهنگسازی در این زمینه. تصور اینکه با همه امکانات دولتی بتوان کشور را بدون دخالت مردم به جایی رساند، تصور غلطی است بلکه این قدرت مردم است که با آن میتواند به جایی برسد. از سوی دیگر بازتعریف هویت در جامعه ایرانی میتواند در بازگرداندن هویت به محلهها چارهساز باشد و در جامعه آرمانهای بلندی ایجاد شود.