تو را می خواستم اشکهایم باشینه دستمالیتا اشکهایم را پاک کنی!!واژه ای در دستکه هیچ ماهی راتحمل ماندنش نیستآهویی هراسانرها شدهچون بیدی در باد.پس بگذارببویم و بگذرمچرا که همیشه مناین گونه صدایت کرده ام