لذا دینشناسان در کاوش همهجانبه خود برای شناخت دین در جامعیت آن هم به شیوههای جامعهشناسی وهم به دستاوردهای مجموعه بزرگ علمی (اعم از جامعهشناسی عمومی، جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی اقتصادی، جامعهشناسی شناخت، جامعهشناسی هنر، جامعهشناسی زبان و...) نیاز دارند.
از اینرو یکی از رویکردهای دینشناسی رویکرد جامعهشناسانه است. مقاله حاضر ما را با نظریههای چند تن از بزرگان جامعهشناسی در مورد دین و جایگاه آن در زندگی آشنا میسازد.
دورکیم
وظیفه جامعهشناسی دین مطالعه کنش متقابل دین و جامعه است.
امیل دورکیم (1917- 1858) - جامعهشناس فرانسوی- دین را مظهر قدرت جامعه میدانست.
فرانسه بعد از انقلاب به واسطه کشمکش بین سلطنتطلبان و ضد سلطنتطلبان، کاتولیکها و مخالفان غیرمذهبی آنها و تعارض بین سرمایه و کار، رنج فراوانی را تحمل میکرد. بازتاب این بحران که بر جامعه فرانسه سایه افکنده بود در موجی از آشوب، خشونت و نارضایتی دیده میشد.
در چنین اوضاع و احوالی، محافظهکاران آرزوی بازگشت به دین، اقتدار و سلسله مراتب را در سر میپروراندند، یعنی جامعهای که ثبات گذشته را داشته باشد؛ لیبرالها به آزادی و حقوق فردی و استفاده از روشهای صلحآمیز برای رسیدن به جمهوری دموکراتیک، غیرمذهبی و آزاد، اعتقاد داشتند؛ افراطیون و تندروها نیز فکر میکردند که برای رسیدن به عدالت اجتماعی یک دگرگونی انقلابی ضروری است.
در این شرایط سیاسی و اجتماعی امیل دورکیم به دنبال آن بود که جامعه شناسی علمی و جدیدی را پایهگذاری کند تا بتواند به فرانسه برای غلبه بر بحران اخلاقی که دست به گریبان آن بود کمک کند.
سهم نخستین دورکیم در جامعهشناسی دین تحلیل او بود از نقشی که دین در پدید آوردن وجدان جمعی، وجدان اخلاقی جمعی و آگاهی اجتماعی دارد. او این فرض عمومی زمان خود را قبول داشت که هرچند نقش دین در زندگی امروزین مرتبا کم میشود، ولی هیچگاه به محو نمیشود. آخرین کار اساسی واصلی دورکیم، کتاب صور بنیانی حیات دینی است که یکی از اساسیترین کارهای انجام شده در قرن بیستم است.
او در این اثر با بسط دادن تحلیلی که از احساسات ارائه میدهد و با نشان دادن اهمیت نهادها و سمبلها، به شرح خود از تعامل به عنوان منشأ همبستگی و یکپارچگی، عمق و غنای بیشتری بخشید. دورکیم اینگونه میپنداشت که ماهیت اصلی دین را میتوان در سادهترین صورت دین که در سادهترین جوامع یافت میشود، مشاهده کرد.
به گفته دورکیم دین را نمیتوان برحسب ماورای طبیعی بودن آن، یعنی نظری که بر مبنای آن دین آخرین تحول در فکر انسانی است و یا برحسب مفاهیمی که از خدایان و ارواح وجود دارد، تعریف کرد. چرا که چنین عقایدی در برخی از ادیان بزرگ مانند بودایی و جینی یا اساسا وجود ندارد و یا باوری ثانویه است. دورکیم دین را برحسب آنچه وی اساسیترین عامل فرقگذاری که انسان میشناسد، یعنی مقدس و نامقدس، تعریف میکند.
دورکیم، دین را به عنوان منشأ اصلی اصول اخلاقی و همبستگی اجتماعی شناسایی کرد. از اینرو جامعهشناسی دین باید نیروهای اجتماعی را که بر شخص معتقد چیره است و شرایطی را که احساسات دینی را بر میانگیزاند مطالعه کند. به اعتقاد دورکیم، تکامل دین مترادف و متوازی با تکامل اخلاق است.
از لحظهای که اخلاق در همه جای تاریخ، چنین نشانهای از دیانت تلقی شده است، ناممکن است که بتواند یکسره از این خصلت عاری شود، زیرا در این صورت به حیات خویش پایان خواهد داد. او در کتاب صور آغازین حیات دینی ادعاهای چندی را مطرح کرد که عبارتند از:
1- اعتقادات، اعمال شعائری و وجودهای مقدس مخلوق فکر جمعیاند و در دورههای جوشش جمعی ایجاد میشوند.
2- دین راهی مخصوص است برای نمایش واقعیات اجتماعی، که دارای دو صورت شناختی و بیانی است. در صورت شناختی، دین راهی است برای درک واقعیت و در صورت بیانی، دین راهی است برای نمادی کردن و نمایشی کردن روابط اجتماعی.
3- دین به طور مداوم جمع را میسازد و بازسازی میکند و این کار را با محکم کردن پیوندهایی که فرد را به جامعه متصل میکند انجام میدهد. دین شرایط ضروری حیات اجتماعی و به سبب آن حیات فردی را ابقا میکند.
به این ترتیب دورکیم توانست کارکردهای دین را به طور جامع، عمومی و ضروری بیان کند.
ماکس وبر
ماکس وبر (1920-1864) - جامعهشناس مشهور آلمانی- معتقد است که دین جهت دهنده به جامعه بوده و با تأکید بر عینیت در تحقیقات علمی و تحلیلش از اعمال انسانی با استعانت از انگیزهها، بر این زمینه از مباحث جامعهشناسی اثر عمیق نهاد.
او از تفسیر مارکسی رابطه اقتصاد و دین خشنود نبود، رابطه بین اجتماعاتی که محل رشد سریع سرمایهداری بودند، با دین مردمشان را به دقت آزمود. برجستهترین پرسش تحقیق 3 جلدی وبر درباره ادیان جهان – چرا سرمایه داری وجود دارد؟ -هسته اصلی و کانون توجه، شاهکار وی یعنی بررسی مقایسهای بین دین و اقتصاد بود.
او تزی را مطرح کرد که پویایی شیوه تولید سرمایهداری را با ویژگی کار و خویشتنداری برگرفته از دین مرتبط ساخته و آنان را در یک حالت تبادلی با یکدیگر قرار میداد. او خویشتنداری را نوعی ریاضت خواند و مدعی شد که این ویژگی به طور خاص، خصیصه اعضای فرقه پروتستان است. با توجه به این رابطه فرضی بین یک سیستم اقتصادی خاص و دین خاص، وبر ادعا کرد که قرابتی گزینشی را کشف کرده که به ما کمک میکند تا یکی از دلایل پیدایش و موفقیت سرمایهداری مدرن را بشناسیم.
او معتقد بود یکی از عوامل تسهیلکننده و پشتیبان اقتصادهای پویا و بازارگرا، در جنبش کاتولیک پیرایی نهفته است. در این نظامهای اعتقادی، کار، پسانداز، سرمایهگذاری و موفقیت در کارفرمایی، تصدیق و تایید شده و به طور خلاصه آنکه ایجاد ثروت یک تکلیف محسوب میشود. مطالعات مقایسهای وبر درباره ادیان جهان – در چین، هند، یهودیت باستان، و مطالعات ناتمام او درباره اسلام - به این منظور انجام شد تا نشان دهد که چرا و چگونه شرایط لازم برای بروز و ظهور طبیعی سرمایهداری مدرن در محیطهایی متفاوت از محیط غرب وجود نداشته است.
بنای جامعهشناسی دین وبر بر مفهوم الهیات است. وبر تشخیص داد که دینها رامی توان به دینهای چند خداپرستی و یکتاپرستی تقسیم کرد. به زعم او از بین همه ادیان فقط 2 دین به معنای کامل و دقیق کلمه یکتاپرستند: دین اسلام و دین یهود.
جامعهشناسی دین وبر میخواهد اثبات کند که در ادیان، منطق ما بعدالطبیعی یا دین آدمیان که از فعالیت ذهنی ایشان ناشی میشود، قیاسی است نیمهعقلانی و نیمه روانشناختی. آثار وبر القاکننده این معنا هستند که بشر دائما در کار طرح پرسش بنیادی از معنای هستی است، پرسشی که دارای پاسخ منطقی و قاطع نیست، اما پاسخهای گوناگون داده شده به آن همه یکسان معتبرند.
به نظر وبر 3 شرط اساسی برای جهتگیری دینی جامعه باید موجود باشد تا تحول اقتصاد را به سوی سرمایهداری تسهیل کند. اولا: نجات نهایی انسان به نحوه عمل او در این زندگی بستگی نداشته باشد، بلکه فقط به خواست خدا و تفضل او وابسته شود. ثانیا: مذهب جبری نباید به این منجر شود که شخص، بیکارگی و بیتفاوتی پیشه کند. تعلیم دین باید کار و کوشش سخت و خستگیناپذیر باشد، در کار و کوشش با انضباط کامل عمل کند و این را تکلیف دینی خود بداند. ثالثا: با توجه به رویگردانی کاتولیسیسم از دنیا، نعمات دنیا باید هدف زندگی قرار بگیرد و تاکید دین باید بیاعتباری دنیا و بیاهمیتی لذات آن نباشد.
وبر در جامعهشناسی دینی خود 3 نوع کنش دینی را از هم باز شناخته است: کنش دینی
جادوگر، دینیار و دینآور. جادوگر میخواهد با سحر و افسون ارواح شریر را تحت قدرت خود در آورد، درحالی که یک دین یار در خدمت دینی به خصوص است و الهیات موردنظر خود را تکریم میکند.
دینآور، شخصی است دارای کاریزما که رسالتی دارد و رسالتش به وی حکم میکند که دین یا آیین یا حکم خداوند را اعلام کند. به این ترتیب تفاوتی وجود ندارد در این که او مجدد آیینی منسوخ شده باشد، یا واضع آیینی نو. او باور داشت که روی سخن پیامبران، همه ادیان است نه فقط اعضای یک گروه ملی یا قومی خاص وبر عمیقا معتقد بود در اسلام عقلانیت لازم برای رسیدن به یک اقتصاد امروزین وجود دارد.
یواخیم واخ
یواخیم واخ (1955- 1898) - جامعهشناس آلمانی- درک همدلانه دین در بطن جامعه را مطرح و به این ترتیب او کرسی دانش دین را در دانشگاه شیکاگو تاسیس کرد. وی وظیفه جامعهشناسی دین را تحقیق در تاثیرات متقابل دین و جامعه میدانست که شامل تاثیر دین بر صور و خصوصیات سازمان اجتماعی و تاثیر جامعه بر روابط اجتماعی درون یک دین است.
در اندیشهای که واخ از دانش دین داشت، دین شامل جنبه نظری (فکری)، عملی (رفتاری) و نهادی (اجتماعی) میشد؛ واخ میکوشید که بگوید چگونه ارزشهای دینی نهادهایی را که بیانگر آنها هستند شکل میدهند.
او در کتاب دانش دین به تشریح طرز عمل برای مطالعه ادیان که مستقل از الهیات و فلسفه باشد پرداخت و کوشید ثابت کند که میتوان کل تجربه دینی بشر را به طریق توصیفی بیان کرد. تعلق خاطر اصلی واخ، بعد جهانی دین بود، زیرا در جستجوی فهم اعمال و اعتقادات همه فرهنگها و ادیان بود.
او برآن بود که این طرح عملی و قابل اجراست، زیرا به طبیعت و ذهن مشترک انسانی قائل بود، امری که شامل دین همگانی ذاتی میشود. وی بر طرز عمل شدیدا عالمانه تاکید میکرد و در همان حال بر رویکردی که شیوه تاویل را در مطالعات دینی بسط دهد پا فشاری داشت و معتقد بود که محقق باید از پیش در معرض امور دینی قرارگرفته و آن را حس و لمس کرده باشد. او مانند اسلاف خویش، تاکید داشت که دانشمند باید در بعد دینی، خودش رشد یافته باشد.
واخ در کتاب جامعهشناسی دین، شکلهای بیان دینی را این گونه معرفی میکند:
اولا: بیان نظری که اصول اعتقادی آن است. ثانیا: بیان عملی که با شعائر و آداب هر دین تحقق میپذیرد. ثالثا: بیان اجتماعی که در پیوند مومنان با یکدیگر و دین جمعی و گروهی جلوهگر میشود.
واخ، به چند نوع انسان دینی قائل است که مهمترین آنها انسان دینی اصیل یا بنیانگزار است. انسان دینی بنیانگزار در جامعهاش بیهمتاست، واسطهای است برای انکشاف مثبت امر مقدس. انسانهای دینی دیگر عبارتنداز: پیروان، شهدا، مصلحان، دین یاران، علمای الهیات و...
او صفت مشخصه انسان دینی را نه در کیفیت یا کنش درونی شخصیت، بلکه در اثر تاریخی و جامعه شناختی شخصیت او، یا در کاریزمای رسمی او میدانست.
واخ هنگام بررسی رابطه دین و جامعه میکوشد که نوعی ارتباط بین آنچه خود گروه طبیعی و گروه دینی میخواند برقرارکند و در این راه 6 گونه شعائر را مورد بررسی قرار میدهد:
شعائر خانوادگی، خویشاوندی، محلی، نژادی، ملی و سرانجام پیوستگی شعائری بر مبنای سن و جنسیت. واخ این گروهبندی را اصلی تازه در گروهبندیهای اجتماعی میداند.
منابع:
1- دکتر مسعود جلالی مقدم. آرای جامعهشناسان بزرگ درباره دین. نشر مرکز. 1379.
2- راب استونز. متفکران بزرگ جامعهشناسی. مهرداد میردامادی. نشر مرکز. 1379.
3- امیل دورکیم. فلسفه و جامعهشناسی. فرحناز خمسهای. مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها. 1360.
4- ماکس وبر. اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری. عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی.
انتشارات علمی و فرهنگی. 1373