پس از روی کار آمدن عباسیان، مخالفتها با شیعیان گستردهتر شد و ظلم و ستم، اشکال جدیدی به خود گرفت. در سال148 هجری- مصادف با تأسیس شهر بغداد- ششمین پیشوای شیعیان- امام جعفر صادق(ع)- به دست منصور دوانیقی به شهادت رسید و دوران امامت پرفراز و نشیب امام هفتم آغاز شد. خلیفه عباسی امام موسی کاظم (ع) را در بغداد بازداشت کرد اما تحت تاثیر شخصیت امام از او عذرخواهی کرد و به خانه بازگرداند.
امام قیام را در آن زمان صلاح و شایسته نمیدانسته و با آنکه از جهت کثرت عبادت و زهد به «العبد الصالح» معروف بودند به قدری در انظار مردم مقامی والا و ارجمند داشتهاند که ایشان را شایسته مقام خلافت و امامت ظاهری نیز میدانستند و همین امر موجب تشویش و اضطراب دستگاه خلافت شد و خلیفه ظالم به حبس ایشان فرمان داد.
نام امام هفتم ، موسی و لقب آن حضرت «کاظم»، کنیه آن امام «ابوالحسن» و «ابوابراهیم» است. شیعیان و دوستداران ایشان لقب «بابالحوائج» به آن حضرت دادهاند. تولد امام موسی کاظم (ع) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجری در «ابواء» اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و دوره خلافت هادی و 13 سال از دوران خلافت هارون که سختترین دوران عمر آن حضرت به شمار میآید.
از حضرت موسی کاظم (ع) روایت شده است که فرمود:
«پدرم (امام صادق (ع)) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و اکرام سفارش میکرد.»
امام موسی کاظم (ع) خود لباسی خشن بر تن میکرد چنان که نقل کردهاند: «امام بسیار خشن پوش و ساده لباس بودند.» و این خود نشان دیگری است از بلندی روح و صفات باطن و بیاعتنایی آن امام به زرق و برق دنیا.امام موسی کاظم (ع) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همواره در اندیشه فقرا و بیچارگان بود، و در پنهان و آشکار به آنها کمک میکرد.
بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را رو در روی بد میگفتند و سخنان دور از ادب به زبان میراندند، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو میشد، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح میآورد. تاریخ، برخی از این صحنهها را در خود نگه داشته است.
لقب «کاظم» از همین جا پیدا شد. «کاظم» یعنی، نگهدارنده و فرو خورنده خشم. این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به کارهای زشت و دور از ادب علیه ایشان دست میزدند. رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت، رفتهرفته برای آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (ع) را روشن میساخت، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق- در برابر سلطان و خلیفه ستمگر- پیش میآمد، امام کاظم (ع) میفرمود:
«قل الحق و لو کان فیه هلاک.» یعنی حق را بگو اگر چه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد.
ارزش والای حق و حقیقت به اندازهای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. امام موسی کاظم (ع) در فروتنی- مانند صفات شایسته دیگر خود- نمونه بود. با فقرا مینشست و از بینوایان دلجویی میکرد. بنده را با آزاد مساوی میدانست و میفرمود: همه فرزندان آدم و آفریدههای خداییم.
از ابوحنیفه نقل شده است که گفت: «او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم، چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است. به راستی امام موسی بن جعفر (ع) فقیهی دانا و توانا و عالمی مقتدر و زبردست بود.»محمد بن نعمان نیز میگوید: «موسی بن جعفر (ع) را دریایی بیپایان دیدم که میجوشید و میخروشید و بذرهای دانش به هر سو میپراکند.»
نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق و پیش از آن در زمان امام محمد باقر (ع) آغاز و عملی شده بود، در زمان حضرت امام موسی کاظم (ع) نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت تا مردم بیش از پیش با خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا شوند، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند.
خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیادهروی در عیش و عشرت، همیشه درصدد نابودی بنیهاشم بودند تا اولاد علی (ع) را با داشتن علم و سیادت و حقانیت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند، و دست آنها را از کارها کوتاه کنند، در این راستا چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری ایجاد کنند و به حمایتشان پرداختند. بدین طریق بود که مذاهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی هرکدام با راه و روش خاص فقهی پایهریزی شد.
حکومتهای وقت و بعد از آن- برای دستیابی به قدرت- از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود دانستهاند.در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) بود بسیاری از سادات شورشی- که نوعاً از عالمان و شجاعان و متقیان و حقطلبان اهل بیت پیامبر (ع) بودند و با امامت نسبت نزدیک داشتند- شهید شدند. این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر به پا میخاستند و سرانجام با اهدای جان خویش، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان میدادند.
جانهای خفته را بیدار میکردند، طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمیآوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید مینگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنههای مساجد اسلام شعلهور میساختند.در مدینه نیز کارگزاران مهدی عباسی- فرزند منصور دوانیقی- در عمل، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنیامیه را پیش گرفتند، و نسبت به آل علی (ع) آنچه توانستند بدرفتاری کردند. داستان دردناک «فخ» هم در زمان هادی عباسی پیش آمد.
علت بروز این واقعه این بود که «حسین بن علی بن عابد» از اولاد حضرت امام حسن (ع) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود، به یاری عدهای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری «عبدالعزیز عمری» که مسلط بر مدینه شده بود، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین «فخ» عده زیادی از مخالفان را کشتند، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به شهادت رساندند و عدهای را نیز اسیر کردند. مسعودی مینویسد: بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا شد.
سیاهکاریهای بنیعباس منحصر به این واقعه نبود. این خلفای ستمگر صدها سید علوی را زیر دیوارها و میان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند. عجب آنکه این همه جنایتها را زیر پوشش اسلام و به منظور فرو خواباندن فتنهها انجام میدادند.
هارون در سفر به مدینه و هنگام زیارت مزورانه مزار رسول الله (ص) در حضور سران قریش و روسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: «السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یا بن عم» و این را از روی فخر فروشی به دیگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: «السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یا ابی» (یعنی سلام بر توای پدر من) میگویند هارون دگرگون شد و خشم از چهرهاش نمودار شد.
شیخ مفید در «ارشاد» درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارونالرشید چنین روایت میکند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، «یحیی بن خالد بن برمک» بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به نام «جعفر بن محمد ابن اشعث» که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، او جعفر بن محمد را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود برکنار شوند. «جعفر بن محمد بن اشعث» شیعه بود و قایل به امامت امام موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام میداشت.
سرانجام «یحیی» پسر برادر امام به نام «علی بن اسماعیل بن جعفر» را از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند. گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار میخواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و به وسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او بدهند تا آنجا که ملکی را توانست به هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال نیز به حج رفت و در مقبره حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول الله از تو پوزش میخواهم که میخواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم زیرا او میخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور بردند.عیسی پس از مدتی نامهای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی را بفرست که او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم کرد.
هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزار برساند، اما فضل نپذیرفت و هارون او را به «فضل بن یحیی بن خالد برمکی» سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت، فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخرالامر یحیی امام را به «سندی بن شاهک» سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم به شهادت رسید، سندی پیکر مطهر آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در بابالتبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن کردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفتهاند.
منابع:
1 - سایت «حدیث نت» با اندکی دخل و تصرف
2 - دائرة المعارف شیعه/ ج 20، 3 - سایت «الشیعه» 4 - بحارالانوار5 - اصول کافی
6 - «الارشاد» شیخ مفید.
آشنایی با این چهار ویژگی از یک سو ما را با جایگاه امامت آشنا و از سوی دیگر با نوع رابطهای که امام با عصر و زمانه خویش برقرار میسازد متفطن میکند.این اوصاف عبارتند از:
الف) نصب، تنها امامانی دارای مشروعیت و صلاحیت لازم برای تصدی امامت هستند که از جانب خدای تعالی منصوب شده باشند. چه که امت اسلامی پس از پیامبر به حال خویش واگذاشته نشدهاند و خداوند بر آنان امامی را نصب نموده که تنها تمایزش با پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی است. منصوب بودن دقیقاً بنای دیگر اوصاف است.
ب) نص، نصب الهی با نص نبوی پیوند مییابد و نبی موظف میگردد تا امام منصوب را منصوص نماید که اگر چنین نکند، به رسالت خویش به نحو کامل عمل ننموده است. پیامبر نیز به وظیفه خویش عمل نموده و در حوادث گوناگونی چون یومالدار، یومالانذار و یومالغدیر به وظیفه خویش عمل نموده و امام پس از خویش را کاملاً به اسم و به وصف برای امت مشخص نموده است.مفهوم نص در این اندیشه مبتنی بر یک اصل قرآنی است.
اصلی که بیان میکند: این خدا و تنها خداست که مصلحت علیای بنیآدم را میداند و میداند که چگونه رهبرانی میتوانند در اینباره به یاری انسان بشتابند و او را به سرمنزل مقصود برسانند. امری که خداوند از آن با عنوان غیب یاد کرده است.
ج) علم غیبی و علم لدّنی، بنابر ویژگی دوم امامان باید حاملان علوم غیبی باشند، علومی که ذات باری جز به اراده خویش دیگران را بر آن احاطه نمیدهد و چون احاطه یافتند از کار امت گرهگشایی میکنند .
د) عصمت، و چون امامان منصوب به نصب الهی و منصوص به نص نبوی و عالم به غیوب دنیوی و اخروی گردیدند، لطف ربانی شامل میگردد، به عصمت نیز مزّین میگردند، یعنی با اختیار از معاصی کبیره و صغیره و حتی ترک اولی دست میکشند.
چون حکم لازمالاتباعی که به تبعیت مطلق از آنان رفته است مستلزم مصونیتی در آنان است که خلق در تبعیت بیقید و شرط از آنان به کجراهه نروند. این اوصاف اربعه گر چه از ابتدا در موضوع له شیعه مأخوذ بوده است، لیکن به فراخور زمانه و بسط و قبض ید ائمه (ع) پا به عرصه طرح میگذاردهاند.
امام باقر (ع) را میتوان به واسطه خلأ قدرتی که از سقوط امویان و صعود عباسیان پدید آمده بود مهمترین مبین این سنت و میراث دانست، میراثی که بعداً امام صادق و امام کاظم نه تنها در بسط علمی آن کوشیدند که شاگردانی متربی به تربیت شیعی پدید آوردند.
این معلم که معتاد به مصرف ماریجوانا بود، برای خرید مواد مصرفی خود به فروشنده همیشگی sms فرستاد؛ غافل از اینکه پیام را اشتباها برای یک افسر پلیس فرستاده است. این افسر پلیس که در مهمانی جشن تولدش ابتدا فکر کرد همکارانش با او شوخی میکنند؛ ولی با پیامهای بعدی متوجه شد که موضوع کاملا جدی است.
این افسر با خانم معلم قرار گذاشته و با حضور در محل قرار به اتفاق چند پلیس دیگر او را دستگیر کرد. این خانم؛ معلم مقطع راهنمایی در کاووی آمریکاست . آن گرینفیلد همچنین متهم به پخش و توزیع مواد مخدر در مدرسه نیز شده و احتمال میرود به زندان محکوم شود. مسئولان مدرسه نیز در سایت این مدرسه با اعلام این موضوع، او را اخراج کردهاند.
پیشبینیهای رایانهای از زیر آب رفتن این جزیره بزرگ در سالهای آینده خبر دادهاند.
به عقیده کارشناسان، سطح آب اطراف این جزیره تا سال 2050 میلادی بین 15 تا 19 اینچ بالا خواهد آمد و تا سال 2080میلادی نیز این سطح 3 فوت افزایش خواهد یافت.
همچنین با شکسته شدن یکی از بزرگترین تودههای یخی جزیرهای در آرکتیک کانادا نگرانیهای بسیاری در مورد عواقب گرم شدن زمین میان دانشمندان بهوجود آمده است. این شکستگی یخ بزرگترین شکستگی در طی 25 سال گذشته است در حالی که بزرگی این قالب یخ به اندازه 66 کیلومتر مربع است.
این پدیده در آگوست سال 2005 روی داده و دانشمندان هشدار دادهاند که این توده بزرگ یخ که بزرگتر از شهر «مانهاتان» است اگر تا تابستان آینده به سمت مناطق حفاری نفت و خطوط کشتیرانی حرکت کند، میتواند خرابیهای بسیاری بهبار آورد.
گفتنی است حدود 90 درصد تودههای یخی در شمال کانادا از سال 1906 شروع به آب شدن کردهاند که این پدیده در 25 سال گذشته بزرگترین آبشدگی تودههای یخی در جهان بوده است. این تصویر شاید آینده شهر نیویورک باشد که در اثر آب شدن یخهای مناطق اطراف قطب شمال در سالهای آینده بر اثر گرم شدن زمین به واقعیت تبدیل شود.
لذا دینشناسان در کاوش همهجانبه خود برای شناخت دین در جامعیت آن هم به شیوههای جامعهشناسی وهم به دستاوردهای مجموعه بزرگ علمی (اعم از جامعهشناسی عمومی، جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی اقتصادی، جامعهشناسی شناخت، جامعهشناسی هنر، جامعهشناسی زبان و...) نیاز دارند.
از اینرو یکی از رویکردهای دینشناسی رویکرد جامعهشناسانه است. مقاله حاضر ما را با نظریههای چند تن از بزرگان جامعهشناسی در مورد دین و جایگاه آن در زندگی آشنا میسازد.
دورکیم
وظیفه جامعهشناسی دین مطالعه کنش متقابل دین و جامعه است.
امیل دورکیم (1917- 1858) - جامعهشناس فرانسوی- دین را مظهر قدرت جامعه میدانست.
فرانسه بعد از انقلاب به واسطه کشمکش بین سلطنتطلبان و ضد سلطنتطلبان، کاتولیکها و مخالفان غیرمذهبی آنها و تعارض بین سرمایه و کار، رنج فراوانی را تحمل میکرد. بازتاب این بحران که بر جامعه فرانسه سایه افکنده بود در موجی از آشوب، خشونت و نارضایتی دیده میشد.
در چنین اوضاع و احوالی، محافظهکاران آرزوی بازگشت به دین، اقتدار و سلسله مراتب را در سر میپروراندند، یعنی جامعهای که ثبات گذشته را داشته باشد؛ لیبرالها به آزادی و حقوق فردی و استفاده از روشهای صلحآمیز برای رسیدن به جمهوری دموکراتیک، غیرمذهبی و آزاد، اعتقاد داشتند؛ افراطیون و تندروها نیز فکر میکردند که برای رسیدن به عدالت اجتماعی یک دگرگونی انقلابی ضروری است.
در این شرایط سیاسی و اجتماعی امیل دورکیم به دنبال آن بود که جامعه شناسی علمی و جدیدی را پایهگذاری کند تا بتواند به فرانسه برای غلبه بر بحران اخلاقی که دست به گریبان آن بود کمک کند.
سهم نخستین دورکیم در جامعهشناسی دین تحلیل او بود از نقشی که دین در پدید آوردن وجدان جمعی، وجدان اخلاقی جمعی و آگاهی اجتماعی دارد. او این فرض عمومی زمان خود را قبول داشت که هرچند نقش دین در زندگی امروزین مرتبا کم میشود، ولی هیچگاه به محو نمیشود. آخرین کار اساسی واصلی دورکیم، کتاب صور بنیانی حیات دینی است که یکی از اساسیترین کارهای انجام شده در قرن بیستم است.
او در این اثر با بسط دادن تحلیلی که از احساسات ارائه میدهد و با نشان دادن اهمیت نهادها و سمبلها، به شرح خود از تعامل به عنوان منشأ همبستگی و یکپارچگی، عمق و غنای بیشتری بخشید. دورکیم اینگونه میپنداشت که ماهیت اصلی دین را میتوان در سادهترین صورت دین که در سادهترین جوامع یافت میشود، مشاهده کرد.
به گفته دورکیم دین را نمیتوان برحسب ماورای طبیعی بودن آن، یعنی نظری که بر مبنای آن دین آخرین تحول در فکر انسانی است و یا برحسب مفاهیمی که از خدایان و ارواح وجود دارد، تعریف کرد. چرا که چنین عقایدی در برخی از ادیان بزرگ مانند بودایی و جینی یا اساسا وجود ندارد و یا باوری ثانویه است. دورکیم دین را برحسب آنچه وی اساسیترین عامل فرقگذاری که انسان میشناسد، یعنی مقدس و نامقدس، تعریف میکند.
دورکیم، دین را به عنوان منشأ اصلی اصول اخلاقی و همبستگی اجتماعی شناسایی کرد. از اینرو جامعهشناسی دین باید نیروهای اجتماعی را که بر شخص معتقد چیره است و شرایطی را که احساسات دینی را بر میانگیزاند مطالعه کند. به اعتقاد دورکیم، تکامل دین مترادف و متوازی با تکامل اخلاق است.
از لحظهای که اخلاق در همه جای تاریخ، چنین نشانهای از دیانت تلقی شده است، ناممکن است که بتواند یکسره از این خصلت عاری شود، زیرا در این صورت به حیات خویش پایان خواهد داد. او در کتاب صور آغازین حیات دینی ادعاهای چندی را مطرح کرد که عبارتند از:
1- اعتقادات، اعمال شعائری و وجودهای مقدس مخلوق فکر جمعیاند و در دورههای جوشش جمعی ایجاد میشوند.
2- دین راهی مخصوص است برای نمایش واقعیات اجتماعی، که دارای دو صورت شناختی و بیانی است. در صورت شناختی، دین راهی است برای درک واقعیت و در صورت بیانی، دین راهی است برای نمادی کردن و نمایشی کردن روابط اجتماعی.
3- دین به طور مداوم جمع را میسازد و بازسازی میکند و این کار را با محکم کردن پیوندهایی که فرد را به جامعه متصل میکند انجام میدهد. دین شرایط ضروری حیات اجتماعی و به سبب آن حیات فردی را ابقا میکند.
به این ترتیب دورکیم توانست کارکردهای دین را به طور جامع، عمومی و ضروری بیان کند.
ماکس وبر
ماکس وبر (1920-1864) - جامعهشناس مشهور آلمانی- معتقد است که دین جهت دهنده به جامعه بوده و با تأکید بر عینیت در تحقیقات علمی و تحلیلش از اعمال انسانی با استعانت از انگیزهها، بر این زمینه از مباحث جامعهشناسی اثر عمیق نهاد.
او از تفسیر مارکسی رابطه اقتصاد و دین خشنود نبود، رابطه بین اجتماعاتی که محل رشد سریع سرمایهداری بودند، با دین مردمشان را به دقت آزمود. برجستهترین پرسش تحقیق 3 جلدی وبر درباره ادیان جهان – چرا سرمایه داری وجود دارد؟ -هسته اصلی و کانون توجه، شاهکار وی یعنی بررسی مقایسهای بین دین و اقتصاد بود.
او تزی را مطرح کرد که پویایی شیوه تولید سرمایهداری را با ویژگی کار و خویشتنداری برگرفته از دین مرتبط ساخته و آنان را در یک حالت تبادلی با یکدیگر قرار میداد. او خویشتنداری را نوعی ریاضت خواند و مدعی شد که این ویژگی به طور خاص، خصیصه اعضای فرقه پروتستان است. با توجه به این رابطه فرضی بین یک سیستم اقتصادی خاص و دین خاص، وبر ادعا کرد که قرابتی گزینشی را کشف کرده که به ما کمک میکند تا یکی از دلایل پیدایش و موفقیت سرمایهداری مدرن را بشناسیم.
او معتقد بود یکی از عوامل تسهیلکننده و پشتیبان اقتصادهای پویا و بازارگرا، در جنبش کاتولیک پیرایی نهفته است. در این نظامهای اعتقادی، کار، پسانداز، سرمایهگذاری و موفقیت در کارفرمایی، تصدیق و تایید شده و به طور خلاصه آنکه ایجاد ثروت یک تکلیف محسوب میشود. مطالعات مقایسهای وبر درباره ادیان جهان – در چین، هند، یهودیت باستان، و مطالعات ناتمام او درباره اسلام - به این منظور انجام شد تا نشان دهد که چرا و چگونه شرایط لازم برای بروز و ظهور طبیعی سرمایهداری مدرن در محیطهایی متفاوت از محیط غرب وجود نداشته است.
بنای جامعهشناسی دین وبر بر مفهوم الهیات است. وبر تشخیص داد که دینها رامی توان به دینهای چند خداپرستی و یکتاپرستی تقسیم کرد. به زعم او از بین همه ادیان فقط 2 دین به معنای کامل و دقیق کلمه یکتاپرستند: دین اسلام و دین یهود.
جامعهشناسی دین وبر میخواهد اثبات کند که در ادیان، منطق ما بعدالطبیعی یا دین آدمیان که از فعالیت ذهنی ایشان ناشی میشود، قیاسی است نیمهعقلانی و نیمه روانشناختی. آثار وبر القاکننده این معنا هستند که بشر دائما در کار طرح پرسش بنیادی از معنای هستی است، پرسشی که دارای پاسخ منطقی و قاطع نیست، اما پاسخهای گوناگون داده شده به آن همه یکسان معتبرند.
به نظر وبر 3 شرط اساسی برای جهتگیری دینی جامعه باید موجود باشد تا تحول اقتصاد را به سوی سرمایهداری تسهیل کند. اولا: نجات نهایی انسان به نحوه عمل او در این زندگی بستگی نداشته باشد، بلکه فقط به خواست خدا و تفضل او وابسته شود. ثانیا: مذهب جبری نباید به این منجر شود که شخص، بیکارگی و بیتفاوتی پیشه کند. تعلیم دین باید کار و کوشش سخت و خستگیناپذیر باشد، در کار و کوشش با انضباط کامل عمل کند و این را تکلیف دینی خود بداند. ثالثا: با توجه به رویگردانی کاتولیسیسم از دنیا، نعمات دنیا باید هدف زندگی قرار بگیرد و تاکید دین باید بیاعتباری دنیا و بیاهمیتی لذات آن نباشد.
وبر در جامعهشناسی دینی خود 3 نوع کنش دینی را از هم باز شناخته است: کنش دینی
جادوگر، دینیار و دینآور. جادوگر میخواهد با سحر و افسون ارواح شریر را تحت قدرت خود در آورد، درحالی که یک دین یار در خدمت دینی به خصوص است و الهیات موردنظر خود را تکریم میکند.
دینآور، شخصی است دارای کاریزما که رسالتی دارد و رسالتش به وی حکم میکند که دین یا آیین یا حکم خداوند را اعلام کند. به این ترتیب تفاوتی وجود ندارد در این که او مجدد آیینی منسوخ شده باشد، یا واضع آیینی نو. او باور داشت که روی سخن پیامبران، همه ادیان است نه فقط اعضای یک گروه ملی یا قومی خاص وبر عمیقا معتقد بود در اسلام عقلانیت لازم برای رسیدن به یک اقتصاد امروزین وجود دارد.
یواخیم واخ
یواخیم واخ (1955- 1898) - جامعهشناس آلمانی- درک همدلانه دین در بطن جامعه را مطرح و به این ترتیب او کرسی دانش دین را در دانشگاه شیکاگو تاسیس کرد. وی وظیفه جامعهشناسی دین را تحقیق در تاثیرات متقابل دین و جامعه میدانست که شامل تاثیر دین بر صور و خصوصیات سازمان اجتماعی و تاثیر جامعه بر روابط اجتماعی درون یک دین است.
در اندیشهای که واخ از دانش دین داشت، دین شامل جنبه نظری (فکری)، عملی (رفتاری) و نهادی (اجتماعی) میشد؛ واخ میکوشید که بگوید چگونه ارزشهای دینی نهادهایی را که بیانگر آنها هستند شکل میدهند.
او در کتاب دانش دین به تشریح طرز عمل برای مطالعه ادیان که مستقل از الهیات و فلسفه باشد پرداخت و کوشید ثابت کند که میتوان کل تجربه دینی بشر را به طریق توصیفی بیان کرد. تعلق خاطر اصلی واخ، بعد جهانی دین بود، زیرا در جستجوی فهم اعمال و اعتقادات همه فرهنگها و ادیان بود.
او برآن بود که این طرح عملی و قابل اجراست، زیرا به طبیعت و ذهن مشترک انسانی قائل بود، امری که شامل دین همگانی ذاتی میشود. وی بر طرز عمل شدیدا عالمانه تاکید میکرد و در همان حال بر رویکردی که شیوه تاویل را در مطالعات دینی بسط دهد پا فشاری داشت و معتقد بود که محقق باید از پیش در معرض امور دینی قرارگرفته و آن را حس و لمس کرده باشد. او مانند اسلاف خویش، تاکید داشت که دانشمند باید در بعد دینی، خودش رشد یافته باشد.
واخ در کتاب جامعهشناسی دین، شکلهای بیان دینی را این گونه معرفی میکند:
اولا: بیان نظری که اصول اعتقادی آن است. ثانیا: بیان عملی که با شعائر و آداب هر دین تحقق میپذیرد. ثالثا: بیان اجتماعی که در پیوند مومنان با یکدیگر و دین جمعی و گروهی جلوهگر میشود.
واخ، به چند نوع انسان دینی قائل است که مهمترین آنها انسان دینی اصیل یا بنیانگزار است. انسان دینی بنیانگزار در جامعهاش بیهمتاست، واسطهای است برای انکشاف مثبت امر مقدس. انسانهای دینی دیگر عبارتنداز: پیروان، شهدا، مصلحان، دین یاران، علمای الهیات و...
او صفت مشخصه انسان دینی را نه در کیفیت یا کنش درونی شخصیت، بلکه در اثر تاریخی و جامعه شناختی شخصیت او، یا در کاریزمای رسمی او میدانست.
واخ هنگام بررسی رابطه دین و جامعه میکوشد که نوعی ارتباط بین آنچه خود گروه طبیعی و گروه دینی میخواند برقرارکند و در این راه 6 گونه شعائر را مورد بررسی قرار میدهد:
شعائر خانوادگی، خویشاوندی، محلی، نژادی، ملی و سرانجام پیوستگی شعائری بر مبنای سن و جنسیت. واخ این گروهبندی را اصلی تازه در گروهبندیهای اجتماعی میداند.
منابع:
1- دکتر مسعود جلالی مقدم. آرای جامعهشناسان بزرگ درباره دین. نشر مرکز. 1379.
2- راب استونز. متفکران بزرگ جامعهشناسی. مهرداد میردامادی. نشر مرکز. 1379.
3- امیل دورکیم. فلسفه و جامعهشناسی. فرحناز خمسهای. مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها. 1360.
4- ماکس وبر. اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری. عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی.
انتشارات علمی و فرهنگی. 1373
در شاهنامه سیمرغ به دو گونه جلوه کرده است: نخست اسم نوعی پرنده عظیمالجثه است که بر فراز کوه آشیانه ساخته و نیرویی بزرگ و قدرتی عظیم دارد. دوم اسم خاص ظاهرا پرندهای است که دارای دانش و حکمت است و در داستان وی بویی از بقا استشمام میشود.
در نگاه سهروردی نیز جبرئیل شباهتی شگفت به سیمرغ دارد اما در بازتعریف اجتماعی موضوعی به نام سیمرغ برای بهرهگیری از مفاهیم دیروزی، برای شرایط امروزی، ابتدا فلسفه نجات، به ذهن متبادر میشود. ملتی که مایل باشد برای نجات، بدون هیچ تحرکی، منتظر منجی بنشیند، سرنوشت آن جز حمله مغول نخواهد بود. این تقدیر تاریخ است.
آموزههای دینی برای گریز از این آفت که گاه گریبان عرفان را نیز گرفته است، همواره در تئوری نجات، بر تغییر درونی افراد، برای رهایی و ایجاد انسانهای توسعه یافته تاکید کرده است. این تئوری در داستان افسانهای سیمرغ، ابتدا بر حرکت فردی و سپس پیوستن به حرکت جمعی تاکید دارد.
به عبارت دیگر، راز پرواز، عبور از مرحله 30مرغ به مرحله سیمرغ است. تمامی مراحل از انتخاب هریک از مرغان گرفته تا بیان کلیه خطراتی که بر سر راه همه وحدتجویان وجود دارد ، همچنین عناصری که پس از انتخاب مرغان به یاری آنها مبادرت میکنند، همگی بیانگر این موضوع است که اصالت رفتار انتخاب فردی اگر به مرحله حرکت هماهنگ جمعی نرسد، اسارت مجدد را به همراه خواهد داشت.
به عبارت دیگر بهتر است بگوییم رهایی از اسارت، هرچند یکی از مهمترین شرایط سعادت است، اما عدم استمرار آن در پرتو حرکت جمعی میتواند، تجربه حیات معنوی را از فرد گرفته، علاوه بر محرومیت از تجربه حرکت جمعی، او را میان فرد و جمع سرگردان سازد.
درحالی که هدف نخست از سیمرغ، رسیدن به رمز و راز قدرت پرواز در آفرینش و اجتماعی است که بودن در آن هستی تجربی آدمیان را دگرگون کرده و آنها را در برابر خود وحدت یافته با آفرینش قرار میدهد. خودی که قادر است از جهان فرا رفته، آن را سه طلاقه کرده، از آن بگذرد.
اشکان دژاگه بازیکن ایرانی الاصل هرتابرلین با قراردادی سه ساله به تیم وولفسبورگ میپیوندد.
این هافبک 20 ساله در فصل جاری 12 بازی برای هرتا انجام داده و یک گل نیز به ثمر رسانده است. وی که پیشنهاد تمدید قرارداد با تیم برلینی را رد کرده است به عنوان بازیکن آزاد به وولفسبورگ میرود.
کلاس فوکس ، مدیر این تیم درباره این انتقال اظهار داشت :" ما از مدتها قبل اشکان را زیر نظر داشتیم و مطمئنیم که عملکرد مثبت او در تیم ما هم میتواند ادامه پیدا کند."
به گزارش کیکر ، در کنار وولفسبورگ ، بوروسیا دورتموند و نورنبرگ نیز نسبت به جذب وی تمایل نشان داده بودند.
این انتقاد که در دو سه سال گذشته، بیش از همیشه مورد توجه کارشناسان، علما و مسئولان نظام قرار گرفته، به تمام جلوههای سوگواری محرم کشیده شده و بحثها و دیدگاههای گوناگونی را موجب شده است.
اما ویژگی اصلی و ترجیعبند تمام مباحث، این پرسش است که چهقدر شیوههای عزاداری مرسوم و کیفیت مراثی، نوحهها و ... مورد استفاده در دستهها و هیئتها با ذات قیام عاشورا همخوانی داشته و شأن ائمه اطهار (علیهمالسلام) در آنها رعایت میشود؟
متأسفانه آنچه اخیراً در برخی از مجالس دیده میشود آن است که از بعد ملکوتی امامان و مناقب معنوی آنان گفته نمیشود و صرفاً سخن از توصیف چشم و ابروی اهل بیت است؛
همان که مورد نقد مقام رهبری نیز قرار گرفت: «... اطلاع پیدا کردم بعضی از خوانندگان جلسات مداحی از مدحها و تمجیدهای بیمعنا استفاده میکنند که گاهی هم مضر است. فرض کنید راجع به حضرتاباالفضل صبحت میشود، بنا کنند از چشم و ابروی آن بزرگوار تعریف کردن، مثل قربون چشمت بشم، مگر چشم قشنگ در دنیا کم است؟ مگر ارزش اباالفضل به چشمهای قشنگش بوده؟ ... اینها سطح معارف دینی ما را پایین میآورد».
این اتفاق در استفاده از شمایلهای منتسب به ائمه اطهار نیز بهوفور استفاده میشود. تصاویری جعلی که هیچ سندی درباره صحت و سقم آن وجود ندارد. اما آنچه فراگیر شده، متأسفانه استفاده نابهجا از موسیقیهایی است که مناسبتی با این مجالس ندارد.
«هوشنگ جاوید»، پژوهشگر موسیقی آیینی که سال 1380 با مقاله «مداحی، چگونه؟» به این موضوع پرداخت، در پاسخ به این پرسش میگوید: نوحهگران در گذشته نهچندان دور، تا حدود 50 سال گذشته، مؤلف بودند، زیرا موسیقی آوایی ما را با تمام جوانب آن میشناختند، اما در دوره معاصر، شاید به علت وحشتی که از واژه موسیقی پیش آمد، نوحهخوانها بهجای تألیف، یعنی بهکارگیری برداشتهای فنی خود از کلمه، تنها به تقلید روی آوردهاند؛ به این معنا که شعر را بر آهنگهایی که از رسانهها شنیدهاند سوار میکنند؛ آن هم آهنگهایی که عموماً بسیار سخیف هستند.
جاوید درباره اشعاری که در دستههای عزاداری و مداحیها استفاده میشود، معتقد است: بار کلامی مداحی در سالهای گذشته افت کرده است؛ شاید این خود به این علت باشد که نوحهسرایان ما، پایینترین سطح نوحه را برای کار خود انتخاب کردهاند که به آن مداحی میگوییم.
اسماعیل امینی، شاعر و عضو شورای عالی شعر در مرکز موسیقی صدا و سیما بیش از هر چیز بر رعایت شأن ائمه اطهار(ع) تأکید دارد: مهمترین چیز به اعتقاد من این است که در نوحهخوانیها چه در ملودی، چه در محتوا و چه در اجرا، شأنیت ماجرای عاشورا رعایت شود.
امینی موضوع را اینطور توضیح میدهد: وقتی ما منقبتخوانی و مداحی میکنیم، لازم است تواضع لازم را در همه موارد و جنبهها رعایت کنیم. اما در حال حاضر، متأسفانه در بسیاری مواقع این شأنیت دیده نمیشود. مثلاً شکل اجرا، گاهی بهجای حالت حزن و اندوه، حالتهایی تهاجمی یا حتی طربانگیز دیده میشود که فاجعه است.
امینی درباره ملودیهای استفاده شده در دستههای عزاداری با هوشنگ جاوید همعقیده است: آنچه امروز، شکل غالب ملودیها را تشکیل میدهد، استفاده از نازلترین ملودیهای مبتذل است. مثلاً ملودیهایی که در کشورهای اطراف نظیر ترکیه، آذربایجان یا کشورهای عربی در ترانهها مورد استفاده قرار میگیرند که این موضوع واقعاً تأسفبار است.
هوشنگ جاوید علت گرایش به این شکل از نوحهسازی را، بیاطلاعی مداحان از موسیقی میداند: پیش از این، بسیاری از اهالی موسیقی، نوحهخوان هم بودند، مثل مرحوم بنان، مرحوم تاج اصفهانی یا مرحوم بدیعزاده، اما امروز صرف خوشصدایی تقلید از آهنگهای مبتذل، برای مداحی کفایت میکند.
این پژوهشگر موسیقی درباره استفاده از ساز در دستهها نیز تنها استفاده از طبل و نی را صحیح دانسته و میگوید: طبل در دستههای عزاداری، جایگاه ویژهای داشته است، به این شکل که یک طبل به عنوان طبل موافق و یکی هم به عنوان مخالف استفاده میشد. وظیفه این طبلها، ایجاد بافت لازم در القای حال و هوای عزاداری بود و حتی با پارچههای سیاه و قرمز از یکدیگر جدا میشدند.
جاوید با اظهار تأسف از شیوههای امروزی استفاده از ساز در دستههای عزاداری، میگوید: بهکارگیری طبلهای جور واجور امروزی مثل درام، سازهایی چون ارگ، سنج و ... واقعاً فاجعه است و من فکر میکنم دستگاههای فرهنگی باید موضوع را بهطور جدی پیگیری کنند.
«امیرحسین مدرس» نیز که بهتازگی آلبومی ویژه مراثی امام حسین(ع) و عاشورا به بازار فرستاده است، در این باره معتقد است: این شکل استفاده از ساز که در دستههای عزاداری تهران مرسوم شده، نهتنها تأثیر مثبتی بر عزاداری امام حسین(ع) ندارد، بلکه توجه مردم را از موضوع اصلی، به نکات دیگری معطوف میکند که انحراف از مسیر واقعی عزاداری است؛ سازهایی چون ارگ و حتی در مواردی گیتار برقی و ... که واقعاً تعجبآور است.
گذشته از تمام این موارد، اطلاعات دقیق شاعران اهل بیت و نوحهسرایان نیز، برای پیشگیری از انحراف در عزاداری ضروری به نظر میرسد.
امینی میگوید: حتماً لازم است کسی که برای امام حسین(ع) شعر میگوید باید از مقاتل مطلع باشد و تصورات و شرح حال خود را نگوید. متأسفانه بعضیها، نکاتی را از زبان ائمه و خانوادههای اهل بیت میگویند که تصورات خودشان است. این موضوع با توجه به اینکه بسیاری از مردم، این نکات را بهطور کامل قبول میکنند، ضربه جبرانناپذیری به فرهنگ عاشورا وارد میکند.»
این اظهار نظرها وقتی در کنار دیدگاه مراجع تقلید و علمای بزرگ کشور قرار میگیرند، اهمیت بیشتری یافته، هشدار دهندهتر به نظر میرسند.
تقریباً همه علمای بزرگ کشور در آستانه ماه محرم، درباره انحراف و اغراقهای ناپسند در شیوههای عزاداری، رهنمودهایی را مطرح کردهاند که نشان از اهمیت این موضوع دارد.
حضرت آیتاللهالعظمی صافی گلپایگانی هم در پیامی که به همایش مداحان فرستاد، تأکید کرد، «مداحان از اشعار غلوآمیز و صوفیانه و بیان مطالب سست و خرافی پرهیز کنند.» آیتالله صافی گلپایگانی در پیام خود، نکاتی را بهصورت مشخص تذکر داد که در این میان، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- سعی شود که اشعار مدایح و مراثی که خوانده میشود از جهت مضمون و معنویت و پیام، بلند و عالی و برگرفته از هدایتهای قرآنی و روایی باشد و اشعار ضعیف و متضمن مضامین سست و خرافی و بیمصدر نباشد.
2- از اشعار اغراقآمیز و غلوگونه و شعارهای غالیانه و اشعار بهاصطلاح عرفانی و صوفیانه که بعض عقاید باطله را القا مینمایند باید جداً پرهیز نمود.
3- باید مداحی شعبهای از تبلیغات دینی و مداحان محترم واسطه رساندن معارف دین و پیامهای ائمه معصومین علیهمالسلام باشند. لذا چاکران با اخلاص آستان مقدس حسینی اولاً در تصحیح عقاید و ثانیاً تهذیب اخلاق خود کوشش فراوان نمایند که با سیما و سیره و عمل هم بر تأثیر مضامینی که به شعر یا به نثر القا میکنند بیفزاید و مصداق «الموعظه اذا خرجت من قلب و قعت فیالقلب» گردد.
4- بدیهی است آنچه بیشتر نهاد مداحی را مطرح کرده و سبب ظهور آن بوده و هست، مدح اهل بیت علیهمالسلام و خصوصاً ذکر مصیبات آن بزرگواران و بهویژه مصایب حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است که حتی در مختصرترین صورت آن موجب بهشت میشود ولی مداحان گرامی از اشعار با معنی و معرفتبخش در ستایش و حمد و تذکر نعمتهای الهی و پندآموز برای بیدار کردن مردم و رشد عقلانی و فکری آنها استفاده نمایند.
آیا امسال نیز شاهد تکرار این ناهنجاریها خواهیم بود یا عزاداریها به شکل معقول و با توجه به شأن ائمه اطهار برگزار میشود؟ پاسخ به این سؤال را به عهده مسئولان فرهنگی میگذاریم.
روزای خیلی طلایی یادته؟
روز ترس از جدایی یادته؟
موهای شانه نکرده یادته؟
چشمک از پشت پرده یادته؟
روز تمرین اشاره یادته؟
شب چیدن ستاره یادته؟
شعرای کتاب درسی یادته؟
یادته گفتی می ترسی یادته؟
عکسمون تو قاب عکسو یادته؟
بله ی بدون مکث و یادته؟
دستمون تو دست هم بود یادته؟
غصه هامون کم کم بود یادته؟
چشم نازت مال من بود یادته؟
دیدن من غدغن بود یادته؟
روزگار قهر و آشتی یادته؟
هیچکسو جز من نداشتی یادته؟
رویاهای آسمونی یادته؟
قول دادی پیشم بمونی یادته؟
روزای بی غم و غصه یادته؟
ببینم اول قصه یادته؟
عصر ابراز علاقه یادته؟
خبر خوش کلاغه یادته؟
دست گرمت تو زمستون یادته؟
شونه ی من زیر بارون یادته؟
واسه ی خنده اجازه یادته؟
اونا که می گفتی رازه یادته؟
یادته فالای حافظ تو حیاط؟
یادته قسم جون شاخه نبات؟
گل سرخا رو نچیدیم یادته؟
یه روزی همو ندیدیم یادته؟
شرطامون سر صداقت یادته؟
تو مجازات خیانت یادته؟
پنهونی سر قرارا یادته؟
تأخیرات توی بهارا یادته؟
گوش ندادیم به نصیحت یادته؟
گشتنت دنبال فرصت یادته؟
دسا تو می خوام بگیرم یادته؟
راستی تو بی تو میمیرم یادته؟
دونه دادن به کبوتر یادته؟
خاطرات توی دفتر یادته؟
فال با نیت رسیدن یادته؟
طعم قهوه رو چشیدن یادته؟
واسه ی فال قهوه خوردن یادته؟
روزی صد بار بی تو مردن یادته؟
یادته دعوای زیر طاقیا؟
کنار بوته های اقاقیا؟
زیر اون درخت گیلاس یادته؟
با دو تا شاخه گل یاس یادته؟
یادته گفتن راز به قاصدک؟
یادته چقد بهم گفتی کمک؟
فکر بودنت تو قایق یادته؟
تو به من گفتی شقایق یادته؟
پیش هم بودیم نذاشتن یادته؟
اونا ما رو دوس نداشتن یادته؟
نامه ی بدون امضا یادته؟
اسم مستعار رویا یادته؟
طرح اون انگشتر من یادته؟
پاسخ مختصر من یادته؟
فال حافظ شب یلدا یادته؟
اسممو گذاشتی شیدا یادته؟
چیزی خواستیم از خدامون یادته؟
مستجاب نشد دعامون یادته؟
چشممون زدن حسودا یادته؟
چشامون شد مث رودا یادته؟
گفتی ما باید جدا شیم یلدته؟
گفتی باید بی وفا شیم یادته؟
یه روزی ازم بریدی یادته؟
خط رو اسم من کشیدی یادته؟
گفتی عشق تو هوس بود یادته؟
گفتی خوب بود ولی بس بود یادته؟
حلقه من دست تو دیدم یادته؟
کلی سرزنش شنیدم یادته؟
چش من به چشمت افتاد یادته؟
کاری که دست دلم داد یادته؟
......